597
تفسير نورٌ علي نور ج1

171. «...وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»

روض الجنان: «خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ» ، يعنى وقُلنا لَهُم؛ و گفتيم ايشان را، و عرب قول بسيار بيفگنند از كلام چون در كلام دليل باشد بر او. و گفتيم: ايشان را بگيرى آنچه ما داديم شما را به قوّت، يعنى تورات به جدّ و اجتهاد و عزم عمل بستانى، و گفته‏اند: به نشاط و گشادگى. ۱
1439. علامه شعرانى: اهل كتاب گويند خداوند شريعت را مانند كوهى بالاى سر آنها بداشت گويى بر سر آنها خواهد افتاد و گويند كوه كنايه از سنگينى شريعت است و ترس از افتادن او كنايت از فرار و ترك شريعت. اما در مفسرين ما كسى چنين تفسير نكرده و آنها از تلمود نقل مى‏كنند و به قول آنان اعتماد نيست اما «خُذُوا ماآتَيناكُم» كه البته بدانها خطاب شده اشاره به همان تورات است يعنى اين كوه سنگين را كه تورات است به قوت بگيريد چون اگر آن را بقوت نگيريد فرو مى‏افتد و شما را هلاك مى‏كند. ۲

172 ـ 173. «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلِينَ * أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ...»

روض الجنان: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ» ؛ جماعتى مفسران سلف و اصحاب حديث گفتند كه: معنى آيت آن است كه، خداى تعالى پشت آدم بماليد و
جمله فرزندان او را بيرون آورد بر صورت ذَرّ... . و سُدّى گفت: در آسمان بود كه خداى تعالى پشتِ آدم بماليد جانب راست و فرزندان او را از آن جا بيرون آورد چون مرواريد سپيد و ايشان را گفت: به رحمت من به بهشت شوى، و از جانب چپ، پشتش بماليد و فرزندانى از او بيرون آورد سياه، و گفت: به دوزخ شوى، ولا أبالى؛ باك ندارم... . آنگه آجال و ارزاق و مصايب ايشان بنوشت. آدم در ايشان نگريد، ايشان را ديد مختلف اشكال و الوان و متفاوت الصُّوَر؛ بعضى نكو و بعضى زشت و بعضى كوتاه و بعضى دراز و بعضى توانگر و بعضى درويش، گفت: بار خدايا! چرا اينان را متساوى نيافريدى؟ گفت: خواستم تا ايشان شكر من زيادت كنند. سدّى گفت: و در ميان ايشان پيغامبران بودند به مانند چراغ رخشان. آدم از آن ميانه نورى ديد بلند، گفت: بار خدايا! اين كيست؟ گفت: اين پيغامبرى است از فرزندان تو نام او داوود، گفت: بار خدايا! عمر او چند است؟ گفت: شست سال، گفت: بار خدايا! بيفزاى. گفت: قلم برفت به آجال بندگان. گفت: بار خدايا! از عمر من چهل سال در عمر او فزاى، و عمر آدم هزار سال بود، چون چهل سال بدو داد هزار سال كم چهل سال شد، چون عمر او به نهصد و شصت رسيد ملك الموت به او آمد. آدم گفت: چه كار را آمده‏اى؟ گفت: تا جانت بردارم. گفت: مرا چهل سال عمر مانده است. گفت: نه به داود دادى؟ انكار كرد و جحود پيش آورد و گفت: ندادم، لاجرم فرزندانش جاحد شدند و نسيان افتاد و فراموش كرد عهد خداى تا فرزندانش فراموشكار شدند، و خطا كرد تا فرزندانش مخطى شدند، نَعُوذُ باللّهِ منْ مِثْلِ هذه الْمَقالات الْمُحالات والتُّرَّهاتِ الشّنيعات* ملك الموت با پيش خداى آمد و گفت: بار خدايا! آدم چهل سال دعوى مى‏كند. گفت: برو بگو او را، نه به داود دادى؟ گفت: بگفتم. جحود مى‏كند. گفت: برو و جانش بردار و بگو كه: آنگه كه قلم تَر بود بدادى و ما در عمر او نوشتيم، با ما جحود از پى بنشود. حوشِىَ عليه‏السلام من ذلك، او برفت و آدم را جان برداشت آنگه چون عهد فرزندان آدم بستده بود، ايشان را گفت: با پشت آدم شوى كه من قيامت بر نه انگيزم
تا از شما يكى مانده باشد تا در وجود نيايد و عمر و روزى خود مستوفى بنستاند. اين خبر «ذرّ» است كه مخالفان ما و بعضى موافقان از اهل اخبار گفتند** و اين درست نيست براى مخالفت او دليل عق و ظاهر قرآن را. ۳
1440. علامه شعرانى: * مجلسى رحمه‏الله اين روايات را با آنكه در كافى ۴ و علل الشرائع وارد است رد كرده و گويد: پيغمبران از سهو و نسيان معصومند و روايات مطابق مذهب اماميه نيست. اما عالم ذر را ثابت و صحيح دانسته است. ۵
1441. ** يعنى بعض اخباريان شيعه نيز به عالم ذر معتقد شدند و آن درست نيست؛ چون هم مخالف عقل است و هم مخالف قرآن. و هم چنان‏كه شيخ ابوالفتوح (عليه الرحمه) و بسيارى از علماى شيعه قول اخباريان را در اين باب باطل شمردند و بعضى مانند شيخ مفيد و سيد مرتضى و طبرسى ادله بر ضعف قول آنان آورده، جماعتى هم در تأويل آن به فطرت توحيد و استعداد انسان رفع استبعاد كرده‏اند. و تفصيل سخن در اينجا مناسب نيست، به شرح اصول كافى رجوع شود. ۶
روض الجنان: «أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلِينَ» ، والمعنى لئلاّ تَقُولوا يوم الْقيامَةِ؛ تا روز قيامت نگوييد كه ما از اين غافل بوديم، باز نمود كه اين براى آن كردم تا روز قيامت دعوى غفلت نكنند تا حجّت بر ايشان قايم شود. اگر فراموش كنند و غافل شوند، حجّت ساقط شود از ايشان و اين غرض حاصل نباشد.
ديگر آنكه گفت: «أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤنا مِنْ قَبْلُ» ؛ تا نگوييد كه پدران ما مشرك بودند، به شرك پدران عذر نيارند و اين در حقّ كسانى صورت بنند كه ايشان را پدران مشرك بوده باشند. امّا آنان را كه از پشت آدم بيرون آرند ايشان را چگونه گويند: «أَشْرَكَ آباؤنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ» ؛ اگر گويند چون تأويل مخالفان و اخباريان
باطل بكردى تأويل صحيح چيست آيت را به‏نزديك شما؟ گوييم: ما را در تأويل آيت دو وجه است؛ يكى آنكه: مراد به اين جماعتى اند از فرزندان آدم كه خداى تعالى ايشان را بيافريد و كمالِ عقل داد... . ۷
1442. علامه شعرانى: اخباريان شيعه در عهد شيخ ابوالفتوح و پيش از وى هم موجود بودند و در اثبات عالم ذر و تطبيق آن با آيه كريمه اصرار داشتند. و علامه مجلسى در بحار گويد: اخباريان گويند ما اجمالا به ظاهر روايات ايمان داريم و به نادانستن حقيقت آن معترفيم و اين كه چرا خدا عهد گرفت نمى‏دانيم و علم آن را به خدا وامى‏گذاريم. و هم از قول آنان گفته است: رد كردن روايات بسيار كه در «عالم ذر» آمده به چنين دليلهاى ضعيف و واهى و سخنان سست جرأتى است بر خدا و ائمه دين عليهم‏السلام. و گويد: اگر نيك در دليل آنها تأمل كنى دانى كه به امثال سخنان ايشان نشايد يك خبر را طرح كرد تا چه رسد به اين همه روايات كه موافق ظاهر قرآن نيز هست. و مقصود او از ادلّه ضعيف و واهى، كلام سيد مرتضى و شيخ مفيد (عليهما الرحمه) است. و الله العالم. ۸
روض الجنان: «اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ» ، تقريرى است با عقلا و كاملان؛ نه من خداى شماام؟ «قالُوا بَلى» جواب ايشان است كه دادند و بَلى، جواب استفهامى باشد متضمن نفى و نعم جواب كلامى مثبت باشد، شَهْدْنا؛ گواه شديم و گواى داديم. ۹
1443. علامه شعرانى: همه مردم بلى گفتند به تصريح آيه قرآن، پس آن رواياتى كه گويد بعضى تصديق و بعضى تكذيب كردند مخالف قرآن است. ۱۰
روض الجنان: ... اَوْ تَقُولوا، عطف است على قوله: اَنْ تَقُولُوا، كه گويى: ما براى آن شرك آورديم كه پدران ما مشرك بودند. ۱۱1444. علامه شعرانى: به مقتضاى اين آيه، علت استشهاد معلوم است كه حجت بر كافران تمام شود، چون اول ايمان آوردند و اقرار كردند و انكار آنان پس از اقرار صحيح نيست. پس آن روايات كه گويد در عالم ذر بعضى ايمان نياوردند و همانا بودند كه در اين عالم كافر شدند، صحيح نيست؛ چون هم مخالف آيه قرآن است و هم مستلزم جبر. ۱۲
روض الجنان: ... اين نيز دليل است بر آنكه قول به ذَرّ باطل است براى آنكه بيان كرد كه: اين آنان گفتند كه ايشان را پدرانى مبطل بودند و گويندگان به ذرّ، نخواهند گفتن كه ايشان را جز آدم پدرى بود يا آدم مبطل بود. اَبُو الْهُذَيل در بعضى كتب خود گفت: حسن بصرى به ذرّ گفتى، و گفتى: خداى تعالى اطفال را كه به بهشت برد به ثواب ايمان ايشان برد در ذرّ، و رمّانى حكايت كرد از ابن الاخشاد، كه او به خبر ذرّ گفتى، ولكن نه از آيت از خبر. ۱۳
1445. علامه شعرانى: چنان‏كه معلوم شد، بسيارى از روايات عالم ذر مخالف قرآن است. در قرآن فرمايد: همه ايمان آوردند و ليكن در دنيا بعضى كافر شدند و بعضى ثابت ماندند، و در آن روايات گويد: مردم مختلف شدند و در بعضى روايات است كه آدم شبح اولاد خود را ديد. و اين گونه ديدن دليل وجود اولاد در خارج از رؤيا و كشف نيست چنان‏كه پيغمبر و ائمه ما مردم را تا آخر الزمان در عالم مكاشفه ببينند. و آن رواياتى كه در طينت مردم وارد است كه مؤمنين را از طينت پاك از آب شيرين آفريد و كفار را از گل ناپاك و آب شور به ظاهر دليل جبر و ظلم است؛ چون كفار و منافقين حق دارند بگويند: بارالها مى‏خواستى ما را از گل پاك و آب شيرين سرشته كنى تا ما هم مؤمن شويم. اما آن رواياتى كه گويد هم مؤمن و هم كافر از گلهاى و آبهاى آميخته با يكديگر سرشته شدند صحيح است و در نيكان استعداد فساد هست
و در شريران استعداد نيكى و صلاح، پس جبر لازم نمى‏آيد. و تفصيل اين امور در اينجا مناسب نيست. ۱۴
روض الجنان: ... [ بلعم ] برخاست و بر خرى نشست و بر كوهى آمد كه از آن جا بر لشكر موسى مطّلع توانستى بود. آن كوه را حسبان گفتند. چون پاره‏اى برفت، خر فروخفت، فرو آمد و بزد آن چهار پاى را بسيار، برخاست، او بر نشست و پاره‏اى دگر برفت، دگر باره فروخفت. دگر باره بزد او را، برخاست و پاره‏اى برفت و فرو خفت. به بارِ سه‏ام خداى تعالى او را به آواز آورد تا با او سخن گفت. گفت: وَيْحَك يا بلعم! كجا مى‏روى و مرا چه مى‏زنى؟ نمى‏بينى كه فريشتگان پَر بَر روى من مى‏زنند؟ تو خرد رها كرده‏اى مى‏روى تا بر پيغامبر خداى دعا كنى. او اين بشنيد هم متّعظ نشد و خداى تعالى چون به اين معنى بر او حجّت انگيخته بود او را تخليت كرد تا برفت و بر آن كوه شد و قومِ او با او، چون لشكر موسى را ديد دست برداشت و دعا كردن گرفت، خواست تا قوم خود را دعا كند و بر موسى و قومش نفرين كند، خداى تعالى زبان او برگردانيد تا موسى را دعا كرد و قوم خود را نفرين كرد... . ۱۵
1446. علامه شعرانى: اهل كتاب گويند كه بلعام مرد موحد و خدا پرست بود و آن كس كه او را به نفرين بنى اسرائيل وادار مى‏كرد پادشاهى بود بالاق نام داشت و بلعام فريب او نخورد و امر او را اطاعت نكرد بلكه بنى اسرائيل را دعا كرد. از اين جهت، مفسرين ما در آنكه مراد از اين آيه بلعام باشد شك دارند و آن را به ديگران هم تفسير كرده‏اند. ۱۶
روض الجنان: ... گفتند: چه حيلت سازيم؟ گفت زنان را بيارايى و متاعها و چيزها به ايشان دهى تا به لشكرگاه موسى برند و خويشتن بر ايشان عرض كنند و اگر كسى مراودت كند ايشان را منع نكنند كه اگر يك تن از ايشان زنا كند ايشان را نصرت و ظفر نباشد. ايشان همچنين كردند، زنان را بياراستند و متاعها در دست ايشان دادند و اين
وصايت كردند و آن جا فرستادند. چون زنان آن جا رفتند، زنى به جمال نام او گيتى بنت صور، به مردى بگذشت از بزرگان بنى اسرايل نام او زمرى بن سلوم و او پسر سبط شمعون بن يعقوب بود، او را بديد از جمال او متعجّب بماند او را استدعا كرد؛ او اجابت كرد و او دست آن زن گرفت و آورد تا پيش موسى، و گفت: يا موسى! دانم تا خواهى گفتن كه اين زن با اين جمال بر ما حرام است. گفت: اى واللّه! حرام است، دست بدار از او... . ۱۷
1447. علامه شعرانى: نام اين زن در عرائس ثعلبى كبشابنت صوريا است و كاتبان فارسى زبان آن را به گيتى تحريف كردند؛ چون فارسيان از لغت غير مأنوس احتراز مى‏جويند. ۱۸

1.روض الجنان، ج ۹، ص ۵ .

2.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۳۲۳.

3.روض الجنان، ج ۹، ص ۵ ـ ۷.

4.كافى، ج ۷، ص ۳۷۸ ـ ۳۷۹، ح ۱.

5.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۳۲۴.

6.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۳۲۴. مراد شرح اصول كافى ملا صالح مازندرانى است كه علامه شعرانى آن را حاشيه زده‏اند.

7.روض الجنان، ج ۹، ص ۸ .

8.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۳۲۶.

9.روض الجنان، ج ۹، ص ۱۰.

10.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۳۲۷.

11.روض الجنان، ج ۹، ص ۱۰.

12.روض الجنان، ج ۹، ص ۱۰ ـ ۱۱.

13.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۳۲۸.

14.روض الجنان، ج ۹، ص ۱۲ـ۱۳.

15.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۳۳۰.

16.روض الجنان، ج ۹، ص ۱۳؛ در چاپ مشهد «گتى» ضبط شده است.

17.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۳۳۰.


تفسير نورٌ علي نور ج1
596

165. «فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ...»

روض الجنان: نَيْرَب. ۱
1436. علامه شعرانى: «نيرب» سخن چينى است. ۲

167. «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ...»

روض الجنان: لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ؛ كه برايشان گمارد و مسلّط كند برايشان. مَنْ يَسُومُهُمْ؛ كسى را كه بر ايشان نهد عذاب بد... . ۳
1437. علامه شعرانى: دليل آن است كه هرگز دولت مستقل نخواهند يافت و آنچه يابند به قدرت ديگران است. ۴

169. «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى...»

روض الجنان: «يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى» ؛ فرا مى‏گرفتند مال دنيا را به رشوت بر احكام و حكم به خلاف راستى مى‏كردند و مال دنيا براى آن عرض خواند كه ماننده ناپاينده باشد. و براى آن اينجا«ادنى» گفت و ديگر جايها دنيا كه آن جا به صفت سراى
كرد و آن مؤنّث بود و اينجا به صفت مذكّرى كرد... . ۵
1438. علامه شعرانى: يعنى ترجمه «سراى» در عربى كه دار است مؤنث است. ۶

1.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۴۵۰.

2.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۳۱۶.

3.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۴۵۲.

4.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۳۱۷.

5.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۴۵۳ـ۴۵۴.

6.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۳۱۸.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 76753
صفحه از 724
پرینت  ارسال به