61
تفسير نورٌ علي نور ج1

فوايد تفسيرى

فوايد تفسير علامه شعرانى هم در تعليقات كم نيست، نگاه نقادانه و عالمانه ايشان در بسيارى از حواشى هويداست:
1. مؤلف در ذيل آيه 92 سوره نحل مى‏نويسد:
«وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها» ؛ گفت مباشى چنان‏كه آن زن كه ريسمان خود را تاب باز دهد پس از آنكه محكم كرده باشد. و در قوّت دو قول گفتند: يكى آنكه به معنى ابرام و إحكام است، يكى آنكه: القوّة؛ الطّاقة مِنَ الحبل، يك تَوْ از رسن را قوّت خوانند جمعها: القوى. كلبى و مُقاتل گفتند: اين زنى بود كم خرد از قريش او را ريطه بنت عمرو گفتند و هو عمرو بن سعد بن كعب بن زيد بن مناة بن تميم، و لقب او جُعَل بود. او دوكى بكرده بود مقدار يك ارش، نهكى در سر آن كرده به مقدار انگشتى و بادريسه‏اى بزرگ در خورِ آن در او افگنده و پشم و موى رشتى به آن و پرستاران را فرمودى تا از آن مى‏رشتندى از بامداد تا نماز پيشين، چون نماز پيشين بودى بفرمودى تا آنچه رشته بودندى تاب بازدادندى. خوى و عادت او بر اين بود... . ۱
علامه شعرانى در حاشيه مى‏نويسد:
قول صحيح‏تر در تفسير آن است كه اشاره به زنى خاص و معهود نيست؛ چون غالب مفسران اين زن را به تعيين نمى‏شناختند و خداوند تعريف به مجهول نمى‏كند بلكه مَثَل زد خداوند شكستن عهد را به باز كردن ريسمان پس از رشتن. چنان‏كه مثل زد كلمه طيبه را به شجره طيبه و كلمه خبيثه را به شجره خبيثه نه درختى معهود وخاص و مَثَل زد صدقه در راه خدا را به دانه كشته كه هفت خوشه برآورد، در هر يك صد دانه نه آنكه دانه خاص بدين صفت در خارج موجود باشد. اما جماعتى از مفسرين پيوسته
جزئيات و مشخصات و ماديات را به از كليات و مجردات درك مى‏كنند و همه چيز را بر طبع خود حمل بر يك فرد معهود مى كنند و مؤلّف قول آنها را نقل كرده است. ۲
2. مؤلف در ذيل آيه 177 سوره بقره مى‏نويسد:
اهل تأويل در سبب نزول آيت خلاف كردند. حسن بصرى وقتاده و ربيع گفتند: سبب نزول آيت آن بود كه، جهودان در نماز روى به مغرب كردندى و ترسايان به مشرق. ۳
علامه شعرانى نيز در حاشيه مى‏گويد:
گرچه اين سخن در ميان مفسّران معروف است، اما معنى آن را در نيافتيم؛ چون ترسايان روى به مشرق نمى‏كنند و يهود هم روى به مغرب ندارند در عبادت، و بيت المقدس نسبت به بلاد ما غربى است و نسبت به مدينه شمالى و مسلمانان در آن هنگام كه بيت المقدس قبله بود روى به شمال مى‏ايستادند. البته يهود هم اگر روى به جانب بيت المقدس مى‏كردند روى به شمال مى‏ايستادند. ۴
3. مؤلف ذيل آيه 4 سوره مائده مى‏نويسد:
... «اُحِلُّ لَكُمُ الطّيّباتُ» بر شما حلال كرده‏اند از ذبايح آنچه حلال و پاك است و مراد به طيّبات محلّلات است... . ۵
علامه شعرانى هم در حاشيه مى‏گويد:
اما اين گونه جواب مشتمل بر دور است و صحيح نيست؛ كسى پرسد: چه چيز براى ما حلال است؟ جواب دهند: آنچه حلال است براى شما حلال است. ۶
4. مؤلف در ذيل آيه 31 سوره مائده مى‏گويد:
«فَبَعَثَ اللّهُ غُراباً...» چون قابيل به كار درماند، خداى تعالى دو كلاغ بفرستاد تا با يكديگر جنگ كردند و يكى ديگر را بكشت، آنگه بيامد و به چنگال زمين بر رفت و او را در آن جا نهاد و خاك با سر او كرد... . ۷علامه شعرانى هم در حاشيه مى‏گويد:
از آيه قرآن معلوم نمى‏گردد كلاغى كلاغ ديگر را كشت بلكه زمين را مى‏كند، گويى چيزى پنهان كرده را مى‏جست، و اين عادت كلاغ است. ۸
5 . مؤلف در ذيل آيه 286 سوره بقره مى‏نويسد:
... و بعضى دگر گفتند: مراد به «اضر» ثقل است؛ بار خدايا بار گران در تكليف بر ما منه چنان‏كه بر آنان نهادى كه پيش ما بودند، و آنْ آن بود كه در اخبار مى‏آيد كه: خداى تعالى در شبان روز پنجاه نماز بر امّت موسى نهاد، و ايشان را به زكات ربع مال فرمود دادن، و چون جامه‏شان پليدى رسيدى ببايستى بريدن و نمازشان جز در مسجد روا نبودى، و چون آب نيافتندى، تيمّم روا نبودى ايشان را. و چون گناهى بكردندى، علامت آن گناه بر روى ايشان پديد آمدى. و چون در سراى به معصيتى مشغول شدندى، بر در آن سراى به خطّى روشن پيدا شدى كه: فلانان در اين سراى فلان كار مى‏كنند، و اين قول عطا و مالك بن انس و مورَّج و قُتيبى و ابن الانبارىّ است. ۹
علامه شعرانى هم در حاشيه مى‏گويد:
اين روايت به عقل نزديك‏تر از آن است كه گوشت تن خود را به مقراض مى‏بريدند. و به گمان من «قطعوه» يعنى جماعت بنى اسرائيل زن يا مرد نجس را از جماعت خود بيرون و قطع علاقه مى‏كردند، در مسجد و جماعت راه نمى‏دادند و با آنها در يك خانه نمى‏ماندند و معاشرت نمى‏كردند؛ چنان‏كه هنوز با زن حائض چنين رفتار مى‏كنند. آن‏گاه بعضى روات نقل به معنى كرده است چنان‏كه به عقلش رسيده. ۱۰

8 . «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْيَوْمِ...»

روض الجنان: «وَ مِنَ النّاسِ» ، «مِن» تبعيض است، و «ناس» اسم جنس است و «لام» در او تعريف جنس است. و اين اسمى واحد است مر جماعت مصوّر را به اين صورت. ۱۱
36. علامه شعرانى: يعنى به صورت آدمى. ۱۲
روض الجنان: در خبر است كه: خداى تعالى چون آدم را بيافريد در بهشت مى‏گشت تنها، دلش تنگ شد، خداى تعالى خواب بر او افگند... . ۱۳
37. علامه شعرانى: اول كسى كه براى عمل جراحى بيهوش كرد جبرئيل بود، و در محل خود خواهيم گفت در اين حكايت شك و اختلاف است. ۱۴

9. «...وَ مَا يَشْعُرُونَ»

روض الجنان: و اصل «شِعْر» علم بود به امرى دقيق، و شعر از اينجاست. و موى را شَعْر از اينجا گويند. ۱۵
38. علامه شعرانى: كه موى باريك و دقيق است. ۱۶

1.روض الجنان، ج ۱۲، ص ۸۵ .

2.روح الجنان، ج ۷، ص ۱۳۸. مطابق تعليقه شماره ۱۸۸۱ اين مجموعه.

3.روض الجنان، ج ۲، ص ۳۰۷.

4.روح الجنان، ج ۲، ص ۱۸. مطابق تعليقه شماره ۲۰۰ اين مجموعه.

5.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۵۱.

6.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۱۰. مطابق تعليقه شماره ۹۸۴ اين مجموعه.

7.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۴۴.

8.روح الجنان، ج ۴، ص ۱۸۰. مطابق تعليقه شماره ۱۰۵۲ اين مجموعه.

9.روض الجنان، ج ۴، ص ۱۵۷ ـ ۱۵۸.

10.روح الجنان، ج ۲، ص ۴۳۰. مطابق تعليقه شماره ۵۶۴ اين مجموعه.

11.روض الجنان، ج ۱، ص ۱۱۸.

12.روح الجنان، ج ۱، ص ۷۴.

13.روض الجنان، ج ۱، ص ۱۱۸.

14.روض الجنان، ج ۱، ص ۱۲۱.

15.روح الجنان، ج ۱، ص ۷۶.


تفسير نورٌ علي نور ج1
60

مسائل اصول فقه

مؤلف گاهى در ذيل آيات به مسائل اصول فقه اشاره كرده و علامه شعرانى آن را بيشتر توضيح داده است:
از جمله مؤلف در ذيل آيه 13 سوره نحل به مسأله استعمال لفظ در بيش از يك معنا كه در اصول فقه مطرح شده اشاره كرده است:
«مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ» ، نصب او بر حال است از مفعول و رفع «الوانُه» به مُختْلفاً است، لانَّ اسمَ الفاعلِ يَعمَلُ عَمَلَ الفِعْل. به الوان و انواع مختلف كه يك با يك نماند. «الوان» شايد تا حمل كنند بر حقيقت و شايد تا حمل كنند بر انواع و شايد كه حمل كنند بر هر دو وجه به‏نزديك ما، چه لفظ به يك عبارت توان كردن از دو معنى مختلف و از حقيقت و مجاز و اين مسأله‏اى است از اصول الفقه كه يُعبَّر باللّفظةِ الواحِدةِ عَنِ المَعنَيَيْنِ المُختَلِفَيْنِ و عَنِ الحقيقةِ وَالمجاز. ۱
و علامه شعرانى در حاشيه مى‏نويسد:
اين مسأله در اصول فقه است كه آيا مى‏توان لفظ مشترك را در بيش ازيك معنى استعمال كرد يا جايز نيست؟ در صورتى كه اجتماع آنها ممكن باشد مانند دوش در فارسى كه مشترك است هم شب گذشته را از آن مى‏خواهند وهم دوش به معنى منكب و پشت شانه و سعدى گويد:
آن سيل كه دوش تا كمر بودامشب بگذشت خواهد از دوش
دوش در مصرع اوّل به معنى گذشته است و ممكن نيست از آن معنى منكب خواست اما در مصرع دويم هر دو ممكن است و سعدى هر دو را خواسته: هم شب گذشته و هم
منكب. از علماى اصول آنها كه در ادب مهارت دارند جايز مى‏شمارند و آنها كه در ادب ضعيفند و به قياس و عقل اعتمادشان بيشتر است جايز نمى‏دانند و استعمال در حقيقت و مجاز هم بر اين قياس. و صاحب اين كتاب همه را جايز مى‏داند. ۲

4. «... وَ بِالاْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»

روض الجنان: و «يقين»، هر علمى باشد مستدرك. ۳
33. علامه شعرانى: يقين علمى را گويند كه بعد از شك حاصل شود. ۴
روض الجنان: اگر گويند: نه معنى اين داخل است، فى قوله: «اَلَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» ، اينجا تكرار كردن چه معنى دارد؟ جواب از دو وجه باشد: يكى آنكه، آن جا اجمال كرد و بر سبيل جُمله گفت، و اينجا تفصيل داد، چه اوّل مُجمل است و اين معيّن. ۵
34. علامه شعرانى: چون اوّل مجمل بود و به تعيينْ نام آخرت در آن مذكور نبود، چون به تعيين نام برد از اجمال بيرون آمد. ۶

7. «... وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ ...»

روض الجنان: و «غشاوت»، غطا و پوشش بود، يعنى پوششى كه با آن حق را نمى‏بينند. و غاشيه زين از اينجا گويند كه پوشش زين باشد. ۷
35. علامه شعرانى: در عهد مؤلّف اشراف و اعيان زينهاى مُرَصَّع داشتند و براى
حفظ آن جامه با كمال تكلّف آماده كرده بودند و آن را غاشيه مى‏گفتند چون از اسب پياده مى‏شدند نوكرى كه غاشيه را بر دوش داشت روى زين مى‏كشيد و آن را مى‏پوشيد. ۸

1.روض الجنان، ج ۱۲، ص ۱۴ ـ ۱۵.

2.روح الجنان، ج ۷، ص ۹۰. مطابق تعليقه شماره ۱۸۵۶ اين مجموعه.

3.روض الجنان، ج ۱، ص ۱۰۸.

4.روح الجنان، ج ۱، ص ۶۷.

5.روض الجنان، ج ۱، ص ۱۱۵.

6.روح الجنان، ج ۱، ص ۷۲.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 75712
صفحه از 724
پرینت  ارسال به