مسائل اصول فقه
مؤلف گاهى در ذيل آيات به مسائل اصول فقه اشاره كرده و علامه شعرانى آن را بيشتر توضيح داده است:
از جمله مؤلف در ذيل آيه 13 سوره نحل به مسأله استعمال لفظ در بيش از يك معنا كه در اصول فقه مطرح شده اشاره كرده است:
«مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ» ، نصب او بر حال است از مفعول و رفع «الوانُه» به مُختْلفاً است، لانَّ اسمَ الفاعلِ يَعمَلُ عَمَلَ الفِعْل. به الوان و انواع مختلف كه يك با يك نماند. «الوان» شايد تا حمل كنند بر حقيقت و شايد تا حمل كنند بر انواع و شايد كه حمل كنند بر هر دو وجه بهنزديك ما، چه لفظ به يك عبارت توان كردن از دو معنى مختلف و از حقيقت و مجاز و اين مسألهاى است از اصول الفقه كه يُعبَّر باللّفظةِ الواحِدةِ عَنِ المَعنَيَيْنِ المُختَلِفَيْنِ و عَنِ الحقيقةِ وَالمجاز. ۱
و علامه شعرانى در حاشيه مىنويسد:
اين مسأله در اصول فقه است كه آيا مىتوان لفظ مشترك را در بيش ازيك معنى استعمال كرد يا جايز نيست؟ در صورتى كه اجتماع آنها ممكن باشد مانند دوش در فارسى كه مشترك است هم شب گذشته را از آن مىخواهند وهم دوش به معنى منكب و پشت شانه و سعدى گويد:
آن سيل كه دوش تا كمر بودامشب بگذشت خواهد از دوش
دوش در مصرع اوّل به معنى گذشته است و ممكن نيست از آن معنى منكب خواست اما در مصرع دويم هر دو ممكن است و سعدى هر دو را خواسته: هم شب گذشته و هم
منكب. از علماى اصول آنها كه در ادب مهارت دارند جايز مىشمارند و آنها كه در ادب ضعيفند و به قياس و عقل اعتمادشان بيشتر است جايز نمىدانند و استعمال در حقيقت و مجاز هم بر اين قياس. و صاحب اين كتاب همه را جايز مىداند. ۲
4. «... وَ بِالاْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»
روض الجنان: و «يقين»، هر علمى باشد مستدرك. ۳
33. علامه شعرانى: يقين علمى را گويند كه بعد از شك حاصل شود. ۴
روض الجنان: اگر گويند: نه معنى اين داخل است، فى قوله: «اَلَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» ، اينجا تكرار كردن چه معنى دارد؟ جواب از دو وجه باشد: يكى آنكه، آن جا اجمال كرد و بر سبيل جُمله گفت، و اينجا تفصيل داد، چه اوّل مُجمل است و اين معيّن. ۵
34. علامه شعرانى: چون اوّل مجمل بود و به تعيينْ نام آخرت در آن مذكور نبود، چون به تعيين نام برد از اجمال بيرون آمد. ۶
7. «... وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ ...»
روض الجنان: و «غشاوت»، غطا و پوشش بود، يعنى پوششى كه با آن حق را نمىبينند. و غاشيه زين از اينجا گويند كه پوشش زين باشد. ۷
35. علامه شعرانى: در عهد مؤلّف اشراف و اعيان زينهاى مُرَصَّع داشتند و براى
حفظ آن جامه با كمال تكلّف آماده كرده بودند و آن را غاشيه مىگفتند چون از اسب پياده مىشدند نوكرى كه غاشيه را بر دوش داشت روى زين مىكشيد و آن را مىپوشيد. ۸