33. «وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»
روض الجنان: و «صدّ» منع باشد و صدود اعراض باشد، و صدد معرض كار باشد و «صديد»، زرداب باشد. ۱
1481. علامه شعرانى: يعنى حيلهگر. ۲
روض الجنان: وَلكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُون؛ ولكن بيشترينه اينان ندانند و اين دليل است بر بطلان قول اصحاب معارف كه گفتند: معارف ضرورى است. ۳
1482. علامه شعرانى: مىگويند همه كسانى كه مذهب باطل دارند و گمراه شدند از روى علم و دانش بوده، چون معارف بديهى است و همه كس حق و باطل را تميز مىدهد. ۴
41. «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ...»
روض الجنان: ... آنگه آن خمس به شش قسمت كنند چنانكه خداى تعالى فرمود، يك سهم خداى را باشد، و يك سهم رسول را، و يك سهم خويشان رسول را... امّا از پس رسول، سه سهم كه سهم خداى و رسول و ذوى الْقُربى است، خاص امام را باشد كه نايب مناب رسول بود، و از پس او، آنكه به جاى او بود... . ۵
1483. علامه شعرانى: و آن را سهم امام گويند. ۶
روض الجنان: ... و شافعى گفت: ايشان نيز با بنى هاشم در اين باب قسمت گيرند. ۷1484. علامه شعرانى: خودِ شافعى هم از آنان بود. ۸
روض الجنان: و ابوالعاليه گفت ـ و او مردى است صالح از تابعين: بر شش سهم قسمت كنند، چنانكه خداى فرمود، جز كه او گفت: سهم خداى كعبه را باشد و تأويل چنين كرد: «فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ» ، اى لبيت الله، على حذف الْمُضاف واقامة المْضاف إليه مقامَه، و ما نيز هم اين طريقت گفتيم: لِرَسُولِ اللّهِ ولِذى الْقُربى. ۹
1485. علامه شعرانى: يعنى او گفت بيت الله و ما گفتيم رسول الله، هر دو حذف مضاف كرديم؛ او بيت تقدير كرد و ما رسول تقدير كرديم. ۱۰
روض الجنان: و بهنزديك ما خمس واجب باشد برون كردن از بيست و پنج جنس غنيمت* كه در سراى حرب يابند در ارباح تجارات و زراعات و مكاسب، پس از آنكه مؤونت او و عِيال از آن جا بشود، و هرچه از معدن بيرون آرند از جمله معادن از زرو سيم و آهن و روى و مس و برنج و اِرزيز و نمك و نفط و كبريت و هر چه نام معدن بر او آيد، از زرنيخ و موميا و كنزى كه كسى يابد از زر و درم، و در عنبر و در انواع آنچه به غوص از دريا بر آرند از: مرواريد و ياقوت و زمرّد و بلخش و فيروزه و هر مالى كه حرام با حلال آميخته بود و تميز نتوان كردن، و نيز در اين قسمت شود مالى كه به ميراث يابند از كسى كه كسب او حرام و حلال** بوده باشد، و اين جمله آن است كه به دست هر كه افتد، آن را در عرف غنيمت خوانند براى آنكه غنيمت نامى است شامل هر فايدهاى را كه به مردم رسد، و به عموم آيت استدلال توان كردن بر وجوب اخراج خمس از اين جمله، براى آنكه لفظ عموم متناول است آن را*** امّا در حال ظهور امام و تمكّن او از تصرّف در آنچه خواهد او اين شش سهم برد، و قسمت كند، يك قسمت او بردارد كه سهم خداى و رسول و ذوالقربى باشد، و سه سهم به مستحقّان آن دهد از يتامى و مساكين و ابناء سبيل بنى هاشم. و امّا در حال قصور دست امام از تصرّف، آن
را كه خمس واجب باشد در مالش، آن سه قسمت جدا كند و بنهد براى امام، اگر عمرش كناره شود، وصايت كند، و وصى نيز وصايت كند تا آنگه كه به او رسد،**** و آن سه سهم ديگر ببخشد ميان اين سه گروه. ۱۱
1486. علامه شعرانى: * بيست و پنج به اعتبار آن است كه غنيمت دار الحرب را يكى به شمار آورده و ارباح تجارت را دوم و هر يك از زر و سيم و معادنى را كه نام برده است يكى حساب كرده تا موميا چهارده مىشود. آنگاه در كنز و غوس نه چيز شمرده مجموع بيست و سه و مال حرام آميخته با حلال بيست و چهارم و ميراث مشتبه بيست و پنجم و معادن ديگر را براى معروف نبودن نام نبرده است. ۱۲
1487. ** اقتباس از نهايه شيخ طوسى است ظاهراً. و در آن عهد كتاب نهايه مانند شرايع در عهد ما معتبرترين متون فقه بوده و مطابق شماره متأخرين اين جمله غنائم كه مؤلّف شمرده است شش مىشود و بسيارى از علما در زمين كه ذمى از مسلمان بخرد خمس واجب دانند و روايتى بدين مضمون آمده است ۱۳ و بعضى آن را در اموال خمسى نشمردند مانند مؤلّف؛ چون كسى كه به اقوال فقها و روش خلفا در گرفتن خراج از اراضى در زمان ائمه عليهالسلام آگاه باشد از روايت مرقوم به ذهنش متبادر نمىشود كه خمس از اصل زمين بايد گرفت چون بيشتر فقهاى عراق مىگفتند اگر ذمى زمينى را از مسلمان بخرد كه مسلمان از آن عشر مىداد به عنوان زكات، بايد از ذمى دو عشر كه دو برابر زكات است گرفت و روايت مطابق مذهب ايشان است و هرگاه مسأله در زمانى متداول و معروف باشد روايت را حمل بر آن مسأله معروف بايد كرد. ۱۴
1488. *** هر چند آيه در مورد غنيمت جنگ آمد اما در علم اصول ثابت شده است كه خصوص مورد مخصص حكم عام نيست و بسيار باشد كه خداوند عالم به
مناسبت يك مورد حكم عام بيان فرمايد. و اگر گويند: خود پيغمبر صلىاللهعليهوآله در حيات خويش از ارباح تجارات و زراعات خمس نگرفت و اگر گرفته بود مشهور مىشد مانند زكات و فطره و جزيه و فديه با آنكه در هيچ حديثى وارد نيست، گوييم: از اين سه جواب است: يكى آنكه پيغمبر و امام عليهالسلام جايز است از حقّ خود صرف نظر كنند و طلب خمس نكنند، لذا آن حضرت از غير غنيمت حرب خمس طلب نفرمود. جواب ديگر آنكه شايد ارباح مكاسب و امثال آنكه خمس بدان تعلق گيرد در آن عهد بسيار كم بود، لذا مكرر اتفاق نيفتاد تا مشهور گردد و مانند زكات متواتر شود. سيم آنكه در موارد مسلم و محقق كه بدانيم در عهد رسول صلىاللهعليهوآله بسيار اتفاق افتاد و آن حضرت طلب خمس نكرد آن را از غنايم نشماريم مانند ارزاقى كه از بيت المال به مردم مىدادند و ميراث وهبه وصله كه بسيار در آن عهد رايج بود و آن تجارتهاى پر سود مردم مكه در زمان فاصل ميان فتح مكه و رحلت حضرت رسالت صلىاللهعليهوآله متوقف شده بود. و العلم عندالله. ۱۵
1489. **** با مال ديگرى كه در تصرف كسى باشد همين عمل بايد كرد، مگر بدانند رضايت وى را در مصرفى. و اگر بر فقيهى كه مجاز در تصرف مال غايب است مسلّم گردد كه امام عليهالسلام به مصرفى راضى است مىتواند در آن صرف كند و آنچه مظنون باشد يا شك كند در رضايت امام، در آن مصرف نبايد كرد. و ما يقين داريم ائمه عليهالسلام مال را براى حظ نفس و لذت خويش نمىخواستند، بلكه براى تعظيم شعائر دين و ترويج احكام الهى و حفظ آثار نبويه مىخواستند. يقيناً صرف مال او در اين امور جايز است و در غير آن ـ گرچه از خيرات باشد ـ مشكوك است. ۱۶
1.روض الجنان، ج ۹، ص ۱۰۷.
2.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۴۰۴.
3.روض الجنان، ج ۹، ص ۱۰۸.
4.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۴۰۵.
5.روض الجنان، ج ۹، ص ۱۱۸ ـ ۱۱۹.
6.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۴۱۳.
7.روض الجنان، ج ۹، ص ۱۱۹.
8.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۴۱۴.
9.روض الجنان، ج ۹، ص ۱۱۹.
10.روض الجنان، ج ۹، ص ۱۲۰.
11.النهاية، ص ۱۹۷، باب الخمس و الغنائم.
12.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۴۱۵.
13.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۴۱۶.