625
تفسير نورٌ علي نور ج1

51 . «ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبِيدِ»

روض الجنان: «ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ» ... گفت: اين عذاب كه ديدند و چشيدند، به ظلم نيست، «بِما قَدَّمَتْ» ، به آن است كه دستهاى شما تقديم كرد. و اضافت فعل با آلت
براى تحقيق اضافت فعل است با «ما»، براى آنكه محال است كه كسى فعل كند به آلت غيرى، و على هذا قولهم فى المثل: يداكَ اَوْكَتا وَفُوكَ نَفَخَ. ۱
1494. علامه شعرانى: مثلى است در زبان عربى كه ما در فارسى به جاى آن گوييم «از ماست كه بر ماست» يا گوييم «خود كرده را تدبير نيست» و اصل مَثَل آن است كه شناگرى خيكى به دهن خود پر باد كرد به دميدن و به دست خود دهانه آن را بست و در آب انداخت و سوار شد. اندكى راه رفته، دهانه خيك باز شد و باد بيرون رفت و صاحبش به مهلكه افتاد. گفتند: دهن خودت دميد و دست خودت بست. ۲

1.روض الجنان، ج ۹، ص ۱۳۲.

2.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۴۲۶.


تفسير نورٌ علي نور ج1
624

48. «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ ... قالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللّهَ...»

روض الجنان: «إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ» ، حسن بصرى گفت: جبريل را ديد پياده در پيش شتر رسول ايستاده و عنان او به دست گرفته، ابليس او را بشناخت از او بترسيد و بگريخت.
خلاف كردند در ظهور شيطان تا ايشان او را بديدند؛ ابوعلى گفت و جماعتى گفتند از متكلّمان كه: خداى تعالى صورت او بگردانيد به معجزه حضرت رسول عليه‏السلامو تشديد تكليف بر مكلّفان و سبب خذلان كافران و نصرت مؤمنان، و اين وجهى درست است، و صحّت اين، قول باقر و صادق است ـ كه از پيش برفت. ابوالقاسم
بلخى و جماعتى دگر گفتند: به ظهور نبود؛ به وسوسه بود؛ و قول اوّل در اخبار ظاهرتر است. ۱
1492. علامه شعرانى: يعنى شياطين در باطن مشركين را وسوسه مى‏كردند، چنان‏كه ملائكه مؤمنين را دلگرم و مطمئن مى‏ساختند و نه اينان ملائكه را مى‏ديدند و نه آنان شياطين را كه «إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ»۲ ، «وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها»۳ و اين تفسير را بيضاوى نيز اختيار كرده است و بعضى گمان برند كه سراقة بن مالك خود با آنها بود و خداوند او را شيطان ناميد چون شيطان او را وسوسه مى‏كرد و او سخنانى كه مى‏گفت به اغواى شيطان مى‏گفت. بارى تحقيق اين معنى متوقف بر آن است كه از قول مورخان معلوم شود سراقه حقيقةً با اهل مكه بوديا نبود و انكار خود او از بودن و فرار كردن دليل نبودن وى نيست چون مى‏خواست عار فرار را از خويش دفع كند. ۴
روض الجنان: ... منافقان... با قريش به بدر آمدند چون قلّت مسلمانان و كثرت كافران ديدند شكّشان زيادت شد به يكبارگى مرتد شدند و روى به قتال رسول نهادند، و ايشان جماعتى بودند، منهم: قَيْس بن الْوَليد بن الْمُغيرة، و ابوقَيْس بن الفاكه بن المغيره، والْحارث بن ربيعة بن الأسود بن المطّلب... . ۵
1493. علامه شعرانى: اسامى تصحيف شده بود و از سيره ابن هشام تصحيح گرديد. ۶

1.روض الجنان، ج ۹، ص ۱۲۹.

2.اعراف (۶): ۲۷.

3.توبه (۹): ۲۶.

4.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۴۲۳.

5.روض الجنان، ج ۹، ص ۱۳۰ـ۱۳۱؛ در چاپ مشهد «ابوقيس بن العاد بن المغيره» ضبط شده است.

6.روح الجنان، ج ۵ ، ص ۴۲۴. سيرة النبى، ج ۲، ص ۴۶۸.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 74841
صفحه از 724
پرینت  ارسال به