29. «قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الاْخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ ...»
روض الجنان: و نيز گفت: به قيامت ايمان ندارند، و اگرچه ايشان معتقد اين چيزها باشند مؤمن نباشند، براى آنكه اعتقاد آنگه ايمان باشد كه علم باشد و از سر دليل بود و اين موافق مذهب ماست در حق همه مقلّدان و معتقدان باطل. ۱
1524. علامه شعرانى: يعنى ايمان به تقليد صحيح نيست. ۲
روض الجنان: ... و شافعى را دو قول است؛ اهل ذمّت مادام تا بر شرايط ذمّت باشند از آنكه اظهار نكاح محرّمات نكنند و شرب خمر و زنا و ربا ايشان بر ذمّت باشند جزيت قبول كنند از ايشان و اگر اظهار چيزى از اين معنى كنند از ذمّت بيرون باشند و قتال ايشان حلال شود... . ۳
1525. علامه شعرانى: يعنى در زمان ظهور امام عليهالسلام. اما در زمان غيبت مطلقا ابتداى به قتال جايز نيست مگر آنان ابتدا كنند. ۴
30. «وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ...»
روض الجنان: امّا گفتار ترسايان در عيسى مريم كه او پسر خداى است، گفتند: سبب آن بود كه ايشان از پس آنكه عيسى را به آسمان بردند هشتاد و يك سال بر طريقه صلاح و سَداد بماندند. نماز مىكردند و روزه مىداشتند و عبادت مىكردند تا از ميان ايشان و ميان جهودان كارزارى افتاد و در جهودان مردى بود شجاع، نام او بُولُوس، او
بيامد و جماعتى بسيار از ترسايان بكشت. آنگه جهودان را گفت: من مىترسم كه مبادا كه ترسايان بر حقّند و ما بر باطل، و اگر چنين باشد ايشان به بهشت شوند و ما به دوزخ، ولكن من كيدى كنم كه ايشان نيز به دوزخ شوند... ترسايان او را باور داشتند و او از آن جا به بيت المقدس رفت و مردى را بر ايشان خليفه كرد نام او نَسطور، و او را تعليم كرد كه خداى و عيسى و مريم سه شخص بودند، يك خداى شدند ـ اين تثليث و اتّحاد كه ترسايان مىگويند. و از آن جا به روم رفت و ايشان را لاهوت و ناسوت تلقين كرد، و گفت: عيسى انس نبود و جسم نبود، ولكن پسر خداى بود. مردى ديگر را پيش گرفت نام او يعقوب بود و اين مقالت او را بياموخت. آنگه مردى ديگر را بخواند نام او مَلْكا، و او را گفت: بدان كه عيسى خداى بود، لم يزل و لايزال. آنگه هر سه را بر خود جمع كرد و ايشان را وصيّت كرد و گفت: از پس من مردمان را دعوت كنى با آنكه من شما را آموختهام، و بدانى كه من عيسى را در خواب ديدم، مرا گفت: من از تو راضى شدم، و من فردا خويشتن بخواهم كشتن. چون دگر روز بود به مذبح آمد و خويشتن را بكشت*، و آن سه مرد از پس او ترسايان را با اين مقالات دعوت كردند، هر يكى را گروهى متابعت كردند. ميان ايشان خلافها افتاد تا به امروز و كارزار و كشتن در ميان ايشان افتاد... . ۵
1526. علامه شعرانى: اين حكايات كه درباره بولس و سه طائفه نصارا (نسطوريه و يعقوبيه و ملكانيه) نقل كردند و همچنين آنكه درباره عُزَير و حفظ تورات او آوردهاند با آنكه مختلف است و حق در آن معلوم نيست، از امام معصوم روايت نشده است و احتمال قوى دارد كه قصه را اصلى بود و افكار ناقلان در آن تصرف كرده و به صورت افسانه در آمده است. و چون حاجت به دانستن تفصيل آن نيست بهتر آن است كه جز در آنچه نصّ قرآن است توقف كرد. ۶روض الجنان: «يُضاهِؤنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ» ؛ مانندگى مىكنند در اين سخن با كافرانى كه پيش از اين بودند. ۷
1527. علامه شعرانى: يكى از دانشمندان بيروت كتابى نوشته است به نام بت پرستى و مسيحيت و ثابت كرده است همه اقوال و عقايد آنان مطابق بتپرستان هند و غير آنها است و آن كتاب در حقيقت تفسير اين آيه است. ۸