44. «إِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ النّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»
روض الجنان: آنگه نفى ظلم كرد از خويشتن بر سبيل تمدُّح، گفت: «إِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ النّاسَ شَيْئاً» ؛ خداى تعالى ظلم نكند بر مردمان به هيچ وجه... . و در آيت، دليل است بر آنكه خداى تعالى ظلم نكند اندك و بسيار، براى آنكه بر لفظ تنكير گفت: «شَيْئاً» ، و بر سبيل تمدُّح گفت. و وجه دلالت از اين آيت بر نفى ظلم از او تعالى... . اگر گويند: چرا نشايد كه ظلم كند و بدان ظالم نباشد، چنانكه علم كند و بدان عالم غيرى باشد، و فعل هلك كند و بدان هلك غيرى باشد؟ گوييم: اين طريقتى مطرّد است، آنكه فعل كند از او اسم فاعل اشتقاق كنند، چون ظارب و قاطع و قاتل الى ما لا يحصى. امّا، عالم آن باشد كه حاصل بود بر صفتى كه از براى آن صفت از او صحيح باشد كه فعل محكم كند، و اين صفت در شاهد از براى آن معنى باشد*، و باشد كه آن معنى فعل عالم باشد، و باشد كه از فعل خداى بود در او، چون معنى حاصل آيد، ايجاب صفت كند از آن جا كه علّت است، سواءٌ اگر فعل او باشد يا فعل غير او، پس قديم (جلّ جلاله) علم نكند الاّ در محلّ براى احتياج علم به محلّ، و چون در محلّ باشد، مختص شود به محلّ،
ايجاب صفت آن جمله ادا كند كه محلّ علم بعضى از او باشد**، و كَذلِكَ الْكلام فى الْمُهلك، براى آنكه در غيرى كند آن هلاك***. ۱
1615. علامه شعرانى: * يعنى صفت عالم براى كسى كه اين صفت را ثابت مىكنيم مربوط به ثبوت معنى علم است؛ خواه اين معنى را خود صاحب صفت براى خود ايجاد كرده باشد يا خداوند. ۲
1616. ** يعنى اگر صفت علم در قلب يا در دماغ باشد موجب مىشود همه انسان را عالم گويند. ۳
1617. *** يعنى خداوند هلاك را در ديگرى ايجاد مىكند نه در خود، و مناط توصيف آن است كه معنى در خود صاحب صفت باشد. از اين جهت، اگرچه فاعل هلاك خدا است خود را هالك نگويد. ۴