40. «... قُلْنَا احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ...»
روض الجنان: «قُلْنَا احْمِلْ فِيها» ؛ خداى تعالى در اين آيت حكايت كرد آن امر كه كرد نوح را عليهالسلام به آنكه از هر حيوانى جفتى با خود در كشتى نشاند، گفت، ما گفتيم نوح را كه: برگير در اين كشتى از هر جفتى دو، هر آن نرى و مادهاى كه ايشان را از يكديگر بنگزيرد... . ۱
1668. علامه شعرانى: بنگزيرد، زاى مقدم بر راء است. يعنى هر يك را از ديگرى گزير نباشد و هر دو به هم محتاج باشند. ۲
روض الجنان: و حفص خواند: «مِنْ كُلٍّ» ، به تنوين، اَىْ مِنْ كُلِّ حيوان و مِنْ كُلِّ جِنْسٍ. «زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ» مفعول «اِحْمِلْ» باشد. ۳
1669. علامه شعرانى: بعض حيوانات كه به تولد خلق مىشوند وشرايط تشكيل بنيه آنها نادر الوقوع نيست مانند حشرات و انواع آنها از هزاران هزار متجاوز است. شايد
در كشتى نوح نبودند و پس از فرونشستن آب از خاك آفريده شدند. ۴
روض الجنان: «إِلاّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ» ، استثنا كرد بعضى را از او، اگرچه به ظاهر اهل بودند، به معنى نا اهل بودند و آن زنِ او بود واعله و پسرش بود كنعان. ۵
1670. علامه شعرانى: كنعان به قول اهل كتاب نواده نوح بود فرزند فرزندش. و در روايت ديگر كه مؤلّف مىآورد آن فرزند كه غرق شده يام نام داشت. ۶
روض الجنان: ... و در عددشان خلاف كردند، قَتاده و حَكَمْ و ابن جُرَيج و محمّد بن كعب الْقُرَظىّ گفتند: در سفينه اِلاّ نوح نبود و زنى مؤمنه كه داشت و سه پسر: و آن سام و حام و يافث بودند، و سه زن از آنِ اين پسران، اين جمله هشت كس بودند. ۷
1671. علامه شعرانى: اين قول موافق تورات و گفته اهل كتاب است و مؤيد آن آيهاى كه فرمود: «وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ» . ۸
روض الجنان: عبداللهِ عبّاس گفت: هشتاد كس بودند، يكى از ايشان جُرْهُم بود. مقاتل گفت: نوح عليهالسلام تن آدم با خويشتن در كشتى برد، صِيانّةً لَهُ عَنِ الغَرق. و آن را حايلى كرد بين الرّجال و النّساء، و چون آب پديد آمد جمله حيوان زمين سر به نوح نهادند عليهالسلام كه: ما را با خود برگير، نوح عليهالسلام گفت، مرا فرمودهاند كه: از هر جنسى دو را در كشتى بَر كه جفت باشند، چه جاى بيش از اين ندارم، و حق تعالى اين براى آن كرد تا حيوانات را نسل بريده نشود.*
عبداللهِ عبّاس گفت: اوّل چيز كه نوح در كشتى برد، مورچه خُرد بود،** و آخر چيزى خر بود. چون خر خواست كه در كشتى شود، ابليس در دنبال او آويخت، چندان كه خواست كه برود نتوانست. و نوح مىگفت: در رو، و چون چند بار بگفت، نوح گفت: على زعْمِهِمْ في هذِه الرّواية:*** اُدْخُلْ واِنْ كانَ الشَّيْطان مَعَك، از
سرِ ضجارت خر در كشتى رفت و ابليس با او. ۹
1672. علامه شعرانى: * شايد مقصود همه حيواناتى كه در عادت غالب بى پدر و مادر متكون نمىشوند مانند گاو و اسب و گوسفند. ۱۰
1673. ** اگر اين قول صحيح باشد دليل بر عنايت خداوند است بر حفظ مورچه تا مردم آن را زيرپاى لگدمال نكنند، و در عرائس ثعلبى گويد: نوح مورچه را در طبقه سيم نزد خود جاى داد تا از ديگر حيوانات كه در طبقه دوم بودند آزار نبيند. ۱۱
1674. *** اشاره بدان است كه مؤلّف اين روايت را صحيح نمىداند و چنانكه گفتيم علماى ما از نقل قول ضعيف باك نداشتند تا توهم نشود به عمد هر چه را موافق خود نمىديدند اسقاط مىكردند و مخالفان پندارند بسيارى از مطالب صحيح از دست رفته است. و علما بايد قول موافق و مخالف و قوى و ضعيف همه را نقل كنند غايت آنكه اگر لازم ديدند علت ضعف ضعيف را نيز بگويند. و مىتوان گفت اصلا ابليس از آب زيان نمىبيند و غرق نمىشود و هلاك به آب خاصّ حيوانات عنصرى است. ۱۲
روض الجنان: و در تفسير مالك بن سليمان مىآيد كه: مار و گزدم بيامدند... . ۱۳
1675. علامه شعرانى: اين مالك بن سليمان هروى است و مؤلّف از عرائس ثعلبى نقل كرده است. ۱۴
1.روض الجنان، ج ۱۰، ص ۲۶۸؛ در چاپ مشهد «بنگريزد» ضبط شده است.
2.روح الجنان، ج ۶، ص ۲۷۲.
3.روض الجنان، ج ۱۰، ص ۲۶۹.
4.روض الجنان، ج ۱۰، ص ۲۶۹.
5.روح الجنان، ج ۶، ص ۲۷۲. صافات (۳۷): ۷۷.
6.روض الجنان، ج ۱۰، ص ۲۷۰.
7.روح الجنان، ج ۶، ص ۲۷۳.
8.روح الجنان، ج ۶، ص ۲۷۳. عرائس المجالس، ص ۴۹.
9.روح الجنان، ج ۶، ص ۲۷۳.
10.روض الجنان، ج ۱۰، ص ۲۷۱.
11.روح الجنان، ج ۶، ص ۲۷۴. عرائس المجالس، ص ۴۹.