709
تفسير نورٌ علي نور ج1

47. «قالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ...»

روض الجنان: روا بود كه پناه با خداى دهد. ۱
1683. علامه شعرانى: ما در اين زمان گوييم پناه بردن. ۲

64. «...وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ»

روض الجنان: الهامة. ۳
1684. علامه شعرانى: هامة جانور خزنده و گزنده است. ۴

66. «فَلَمّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا صالِحاً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّا وَ مِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ...»

روض الجنان: «فَلَمّا جاءَ اَمْرُنا» ؛ چون فرمان ما بيامد و موجب هلاك ايشان از طغيان و عصيان بغايت رسيد و شتر را بكشتند، ما صالح را گفتيم: از ميان اينان برو و نيز آن مؤمنان را كه با او بودند، و خلاص و نجات داديم ايشان را به رحمت خود و برهانيديم ايشان را از خزى و نكال و هلاك آن روز. و قرّاء مدينه ـ الاّ اسماعيل و كسائى و بُرْجُمى و شمُوني ـ خواندند: يَوْمَئِذٍ به فتح «ميم»، و باقى قرّاء: «يَوْمِئذٍ» ، به جرِّ «ميم» اينجا و در سورة الْمَعارج. امّا آنكه* مجرور خواند، گفت: يَوْم، اسمى است مُعرب مضاف اِليه آنچه به او اضافت كردند آن را مجرور دارند**، في قوله: «مِنْ عَذاب
يَوْمِئِذٍ...»۵
و: «مِنْ خِزْىٍ يَوْمِئِذٍ» ، و: «مِنْ فَزَعٍ يَوْمِئِذٍ...»۶ ، و آنان كه به فتح «ميم» خواندند، مبنىّ كردند يوم را لاضافته الى اسم مبنى، و گفتند: كَما اَنّ الْمُضافَ يكتسب*** منَ الْمضاف اليه التّعريفَ والتَّنكيرَ و معنى الاستفهام والجزاء في قولهم: غُلامَ مَنْ يَضْرِبُ، و غُلام مَنْ تَضْرِبْ اَضْرِبْ، فكذالِكَ يَكْتَسى مِنْهُ الاعراب والْبِناءَ اذا كان مِنَ الاسماء الشّايعة المَبْنيّة، نحو: اَيْن و كيْفَ، وَ اِذا كانَ الْمُضاف مخصوصا نحو: رجل و غلام لَمْ يَكْتَسِ مِنْهُ الْبِناءَ، و اين بيت بر هر دو وجه روايت كردند كه شاعر گفت:
عَلى حينَ عاتَبْتُ الْمَشيبَ عَلَى الصِّباوَقُلْتُ اَلَمّا اَصْحُ والشَّيْبُ وازِعٌ
و اين از جمله ظرف متّسع**** است، كقوله تعالى: «بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ...»۷ ، براى آنكه مكر در شب و روز واقع بود از شب و روز واقع نبود. همچنين خِزى و عَذاب وفَزَع در روز واقع باشد از او واقع نبود، و مثْلُهُ قوله: يا سارِقَ اللَّيْلَةِ اَهْلَ الدّارِ. ۸
1685. علامه شعرانى: * اين دو وجه كه براى دو قرائت آورده از ابوعلى فارسى است و همه عبارت او در مجمع البيان مذكور است. ۹ و ابوعلى معاصر با عضد الدوله ديلمى و معلم او بود در نحو. گويند: وقتى كتابى نوشت بسيار سهل و آسان كه همه كس مى‏فهميد او را سرزنش كردند كه قدر نحو را شكسته و رتبه آن را فرود آورده بازيچه كودكان مكتب ساخته. وى كتاب ديگر نوشت دشوار و عضد الدوله در وصف آن گفت: ابوعلى اين بار كتابى نوشت كه نه شاگردان مى‏فهمند و نه استادان و نه خودِ او. بارى، بيشتر مطالب او در نحو مشكل و گاه فهم آن از فهم مطالب فلسفه هم دشوارتر است. ۱۰
1686. ** يعنى آنكه به جر خواند موافق قاعده است كه يوم كلمه معرب و مضاف اليه است و بايد مجرور شود و عامل در آن مضاف است. اين سخن خلاصه گفتار ابو على
است و عين كلام او در مجمع البيان منقول و مشتمل بر دقايقى است، هركس خواهد بدان رجوع كند. ۱۱
1687. *** در مجمع البيان به جاى «يكتسب»، «يكتسى» است ۱۲ و خلاصه مقصود وى آنكه بعض اسماء شايعه‏اند براى همه چيز و در بيان هر مطلبى، و بعضى مخصوص؛ مثلاً غلام و رجل مخصوصند به مطالب خاصّه و «كيف»، «أين» و «متى» از اسماء شايعه‏اند و براى هر مطلب، و يوم و حين و مثل همچنين شايعه‏اند. و اسماء شايعه بر دو گونه‏اند: بعضى مبنى هستند مانند كيف و أين؛ چون متضمن معنى حرفند و بعضى معربند مانند مثل و يوم. و اين قسم دوم براى مبنى شدن شديد الاستعدادند؛ چون شبيهند به أسماء شايعه مبنيه و به اندك بهانه مبنى مى‏شوند. و اما اسماء مخصوصه كه شايع نيستند مانند غلام و رجل، استعداد مبنى شدن ندارند. از اين جهت، مثل و حين با آنكه معربند ممكن است به اضافه به مبنى مبنى شوند، اما غلام و رجل به اضافه به مبنى مبنى نمى‏شوند. و از امثله اولى است قوله تعالى «فَوَ رَبِّ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ» . ۱۳
1688. **** اين جمله بيان مطلب ديگرى است غير از مبنى يا معرب بودن يوم. مقصود آنكه چون سارق الشى‏ء گويند آن شى‏ء كه مضاف اليه است دزديده شده است اما «سارق الليلة اهل الدار» كسى شب را ندزديد و سرقت بر شب واقع نشد همچنين «مكر الليل و النهار» كسى با شب و روز مكر نكرد بلكه با مردم مكر كردند در شب يا در روز و «عذاب يومئذ» خداوند روز را عذاب نكرد بلكه گناهكاران را عذاب كند، اما چون مضاف اليه ظرف باشد در ظرف اين توسعه هست با آنكه فعل بر او واقع نشده مضاف اليه قرار دهند. اين عبارات كتاب نيك واضح نبود بحمدالله واضح ساختيم. وما التوفيق الاّ بالله. ۱۴

1.روض الجنان، ج ۱۰، ص ۲۷۹.

2.روح الجنان، ج ۶، ص ۲۸۱.

3.روض الجان، ج ۱۰، ص ۲۹۵؛ در چاپ مشهد «العاهة» ضبط شده است.

4.روح الجنان، ج ۶، ص ۲۹۱.

5.معارج (۷۰): ۱۱.

6.نمل (۲۷): ۸۹ .

7.سبأ (۳۴): ۳۳.

8.روض الجنان، ج ۱۰، ص ۲۹۶؛ در چاپ مشهد «يكتسى» به جاى يكتسب ضبط شده است.

9.رك: مجمع البيان، ج ۵ ، ص ۱۷۲.

10.روح الجنان، ج ۶، ص ۲۹۲.

11.روح الجنان، ج ۶، ص ۲۹۲. رك: مجمع البيان، ج ۵ ، ص ۱۷۲.

12.مجمع البيان، ج ۵ ، ص ۱۷۲.

13.روح الجنان، ج ۶، ص ۲۹۳.


تفسير نورٌ علي نور ج1
708

44. «وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ...»

روض الجنان: «وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ» ؛ و كشتى نوح بر كوه جودى راست شد و باستاد، و گفتند: هلاك باد گروه ظالمان را. مجاهد گفت: كوهها متطاول شدند تا آب به ايشان نرسد، مگر كوه جودى كه او سر فرو برد بر سبيلِ تواضع، آب از بالاى همه كوهها برفت و به جودى نرسيد، و اين بر سبيل تمثّل باشد و چون رمزى، تنبيهاً عَلَى التّواضُعِ وتَرْكِ التَّرفُّعِ. ۱
1682. علامه شعرانى: چنان‏كه سعدى گفت:
يكى قطره باران ز ابرى چكيدخجل شد چو پهناى دريا بديد
كه جايى كه درياست من كيستمگر او هست حقا كه من نيستم
چو خود را به چشمِ حقارت بديدصدف در كنارش به‏جان پروريد۲
تواضع كند هوشمند گزيننهد شاخ پر ميوه سر بر زمين
مقصود از تمثيل آن است كه معنى غير مأنوس و دور از ذهن را مأنوس و نزديك سازند تا در خاطر انسان جايگير شود؛ چنان‏كه فرمود: «ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ»۳ با آنكه زمين و آسمان كه هنوز آفريده نشده بودند سخن نمى‏شنيدند خداوند به آنها گفت بياييد و اين تمثيل آفرينش است به دعوت كردن. و نيز «يَقُول
لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»۴
وغير ذلك. و «ابلعى» و «اقلعى» همچنين‏اند. ۵

1.روض الجنان، ج ۱۰، ص ۲۷۵.

2.بوستان سعدى، ص ۱۱۵، باب چهارم در تواضع.

3.فصلت (۴۱): ۱۱.

4.بقره (۲): ۱۱۷.

5.روح الجنان، ج ۶، ص ۲۷۸.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 71849
صفحه از 724
پرینت  ارسال به