دشوارترين آيه قرآن از جهت اعراب
علامه شعرانى مشكلترين آيه از جهت اعراب را آيه 107 سوره مائده مىداند و در حاشيه تفسير اين آيه ۱ مىنويسد:
در مجمع البيان گويد:
«اين آيه با آنكه پيش از اين گذشت از مشكلترين آيات قرآن است در اعراب و معنى و حكم و در هيچ يك از مظانّ تحقيق چيزى پرفايدهتر و عميقتر و جامعتر از آنچه خود در اينجا آوردم نيافتهام. و بالله التوفيق». ۲
و هم در همان كتاب مجمع البيان از قول زجّاج آورده است كه دشوارترين مواضع قرآن در اعراب اين آيه است. ۳
و نويسنده اين حواشى گويد: رسالهاى در دست دارم، توفيق اتمام آن را از خداوند مىخواهم در وجوه اعراب آيه و ترجيح هر يك بر ديگرى و فوايد فقهى كه از هر يك مستفاد مىگردد. و شرح اين موضع از تفسير به كار دانشمندان خردهبين مىآيد و بيشتر خوانندگان را از تفصيل آن ملالت افزون گردد. لذا از بيان آن خوددارى كرديم. ۴
35. «وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ ...»
روض الجنان: «الْجَنَّةَ» ؛ خلاف كردند كه اين كدام بهشت است. بعضى مفسّران گفتند: بستانى بود از بستانها، و بهشت خلد نَبُود و اين قول ابوالقاسم بلخى است و ابومسلم بحر اصبهانى، ۵ و اين درست نيست، درست آن است كه: بهشت خلد بود، و
براى «لام» تعريف معنى خُلد و باقى و مانند اين الفاظ نه آن است كه واجب باشد كه فانى نشود، بل چون خداى تعالى فنا بيافريند، فانى شود.* پس خداى تعالى عين آن باز آفريند، چه اِعادت عَيْن باقيات صحيح باشد از قادر الذّات بر مذهب درست. ۶ **
67. علامه شعرانى: * اين سخن را ديگر علما و متكلمان نپذيرند چنانكه خواجه نصيرالدين طوسى در تجريد گويد: «و اثبات الفناء غير معقول؛ لأنّه إن قام بذاته لم يكن ضدّاً وكذا إن قام بالجوهر» ۷ ، و دليلى چند پس از آن آورده است. ۸
68. ** در شرح تجريد علامه قدسسره است كه عدم و فنا به معنى تفرّق اجزا باشد نه آنكه اشياء نيست شوند مطلقا. و اعاده آنها به معنى جمع و فراهم گشتن آخر است و قصه حضرت ابراهيم عليهالسلام و زنده ساختن مرغان را كه نمونه زنده كردن در قيامت است شاهد آورده كه اجزاء بدن آنها را متفرّق ساخت و بر كوهها نهاد و باز فراهم كرد و اصلاً معدوم نشد و در صدر كلام گويد: «المحقّقون على امتناع إعادة المعدوم». ۹
روض الجنان: علما خلاف كردند كه ايشان مَنْهى از خوردن از آن درخت بودند يا از پيرامون آن گشتن. درست آن است كه: ايشان را منع كه كردند، از خوردن كردند، و اين بر سبيل مبالغه فرمود خداى تعالى، چنانكه يكى از ما گويد: نگر تا گردِ فلان كار نگردى! يعنى آن كار نكنى. و اين لفظ صورت نَهْى دارد و معنى امر است، چنانكه: اِعْمَلُوا ما شثئْتُمْ...، صورت امر دارد و معنى نهى است. پس معنىِ وَلا تَقْرَبَا، آن است كه: اُتْرُكا وَاهْجُرا.
و براى آن گفتيم كه امر از حكيم بر دو وجه باشد: به واجب و به مندوب، و مراد اينجا امر به مندوب است. ۱۰
69. علامه شعرانى: يعنى براى آن گفتيم امر است نه نهى كه امر از حكيم بر دو وجه
است و شايد مندوب باشد و ممكن است پيغمبرى امر مندوب را ترك كند اما نهى ممكن است از حرام باشد يا مكروه و هر دو فى الجمله قبيح است و پيغمبران را جايز نيست مرتكب مكروه شوند. ۱۱
روض الجنان: ...از امير المؤمنين على عليهالسلام روايت كردند كه او گفت: درخت كافور بود. كَلبى گفت: درخت علم بود، يعنى عِلمِ خير و شرّ. ۱۲
70. علامه شعرانى: تفسيرى بعيد است گرچه در تورات همين مذكور است. گويى تا مدتى آدم و حوا از خير و شر خبر نداشتند و آدم كه به وى تعليم اسماء كردند و از ملائكه در علمْ درگذشت مانند حيوان قبح كشف عورت را نمىدانست. و اين تفسير مناسب قول كسى است كه آدم را كنايه از نوع انسان داند نه يك مرد خاص و گويد نوع انسان وقتى مانند حيوان در جنگلها مىزيست و از خوب و بد خبر نداشت و كشف عورت بر وى قبيح نبود، وقتى به تدريج از خير و شر باخبر گشت «بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما»۱۳ ؛ عورت آنها بر آنها آشكار شد و اين دانستن آغاز بدبختى و زحمت او گشت و «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ» را هم نسبت به نوع انسان گويند. و اينها همه تأويل بر خلاف ظاهر و برخلاف اقوال اهل تفسير است. و در تفسير منسوب به عسكرى عليهالسلامآمده است كه اين درخت علمِ آل محمد عليهمالسلامبود. ۱۴
روض الجنان: مُهان و مُوَبَّخ. ۱۵
71. علامه شعرانى: اهانت و توبيخ شده. ۱۶
1.روض الجنان، ج ۷، ص ۱۹۳.
2.مجمع البيان، ج ۳، ص ۲۶۰.
3.مجمع البيان، ج ۳، ص ۲۵۷.
4.روح الجنان، ج ۴، ص ۳۶۰. مطابق تعليقه شماره ۱۱۵۸ اين مجموعه.
5.رك: بررسى آراء و نظرات تفسيرى ابومسلم اصفهانى، ص ۸۹.
6.روض الجنان، ج ۱، ص ۲۱۸.
7.كشف المراد، ص ۴۵۴.
8.روح الجنان، ج ۱، ص ۱۴۲.
9.روح الجنان، ج ۱، ص ۱۴۲. رك: كشف المراد، ص ۵۴۴ ـ ۵۴۵ ، مسأله ۳ وقوع عدم و كيفيت آن.
10.روض الجنان، ج ۱، ص ۲۱۹.
11.روح الجنان، ج ۱، ص ۱۴۳.
12.روض الجنان، ج ۱، ص ۲۲۰.
13.اعراف (۷): ۲۲.
14.روح الجنان، ج ۱، ص ۱۴۳. تفسير الإمام الحسن العسكرى عليهالسلام، ص ۲۲۱.
15.روض الجنان، ج ۱، ص ۲۲۲.
16.روح الجنان، ج ۱، ص ۱۴۵.