ماهيت جن
درباره جن و ماهيت آن علامه شعرانى مطالبى از تفسير غرايب القرآن نيشابورى نقل كرده است.
مؤلف در ذيل آيه 1 سوره جنّ مىگويد:
قولُهُ تعالى: «قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ» ؛ بگوى اى محمّد كه وحى كردند به من كه گروهى از جنيّان گوش به آواز من كردند كه من قرآن مىخواندم و بشنيدند و گفتند: ما قرآنى عجب مىشنويم. مفسّران گفتند: اينان نه كس بودند از جنيّان نصيبين كه گوش با قرائت رسول كردند... . ۱
علامه شعرانى هم در حاشيه مىنويسد:
تحقيقات علمى بزرگان علما غالباً در تفاسير فارسى نيامده است؛ چون تفسير فارسى را براى عامه نوشتهاند به قصص و حكايات اكتفا كرده و گاهى احكام فقه و ادب را نيز افزودهاند. اما در تفاسير عربى همه گونه مطلب علمى هست خصوصاً در تفسير امام فخررازى و نيشابورى. از جمله اقوال علماى اسلام در باره جن و شياطين، نيشابورى گويد: آنان از موجودات مجردند نه جسمانى و نه متحيز و اگر هم جسم لطيف باشند لازم نيست ضعيف باشند و كار سخت نتوانند و دليل وجود آنان قول انبيا است عليهمالسلام. و نيز گويند: جنيان اصلاً مجردند مانند انسان و شايد تعلق به اجزاء عنصرى گيرند مانند آتش و آن آتش كه جن از آن خلق شده جسم اثيرى و لطيف باشد. و گويد: خلاف است كه شياطين و جن دو نوعند يا يك نوعند با اختلاف عوارض: اشرارشان را شيطان گويند و معتدلان را جن. و الله العالم. ۲
36. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمّا كانا فِيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ»
روض الجنان: ... ايشان از آن درخت بخوردند، بادى در آمد و تاج از سر ايشان بربود و حُلّه از ايشان بكند، و ايشان برهنه ماندند و مكْشُوف الْعَوْرة. ۳
72. علامه شعرانى: در تورات آمده است كه چون از درختِ دانستنِ نيك و بدخوردند دانستند برهنهاند و از برهنگى شرم نمودند و خود را در عقب درخت پنهان مىكردند. تا در پناه برگ درختان خود را از بيننده پنهان دارند. و اينها صحيح نيست چنانكه گفتيم. ۴
روض الجنان: «متاع»، تمتّع باشد، و برخوردارى از متاع دنيا از اينجاست، و نكاح مُتْعَه از اينجاست، و مُتْعَةُ الْمُطَلَّقَةٍ الَّتي لَمْ يُفْرَضْ لَها صَداقٌ، فى قوله: «وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ» . ۵
73. علامه شعرانى: زنى را كه بىتعيين مهر عقد كنند و بىدخول طلاق دهند متعه بايد داد؛ يعنى مالى به فراخور حال شوهر، اگر فقير باشد كمتر و اگر غنى باشد بيشتر. ۶
روض الجنان: در خبر آوردهاند كه: در عهد ابوبكر ابى قُحافه، مردى بيامد گفت: من نذرى كردهام كه حينى با اهل خود سخن نگويم، مرا چند گاه با او سخن نبايد گفتن؟ گفت: تا به قيامت. گفت: از كجا گفتى؟ گفت، من قوله تعالى: «وَ مَتاعاً إِلى حِينٍ» .*
برخاست بهنزديك عمر آمد، گفت: چنين حالى است، من چندگاه سخن نگويم با او. گفت چهل سال. گفت: از كجا گفتى؟ گفت: من قوله تعالى: «هَلْ أَتى عَلَى الاْءِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ»۷ .
بهنزديك عثمان آمد و گفت: تو چه گويى در اين چنين حالى؟ گفت: بر و با او يك سال سخن مگو. گفت: از كجا گفتى؟ گفت، من قوله تعالى: «تُؤتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها»۸ .
بهنزديك على عليهالسلام آمد، گفت: چه گويى؟ گفت: اگر بامداد نذر كردى، شبانگاه سخن توانى گفت، و اگر شبانگاه نذر كردى، بامداد سخن توانى گفت، گفت: از كجا گفتى؟ گفت، قوله تعالى: «فَسُبْحانَ اللّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ»۹ .**
مرد برخاست شادمانه و مىگفت: «اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالاتِه...» ، ۱۰ و بهنزديك ما هر كه نذر كند كه حينى روزه دارد، تا شش ماه روزه دارد، لِقَوْله تعالى: «تُؤتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ...» ، براى آنكه به هر شش ماه درخت با برآيد،*** و آنچه از اين كمتر است، من قوله: «حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ» ، در روزه صورت نبندد. ۱۱
74. علامه شعرانى: * مراد قسم است، چون نذر به امثال اين عمل تعلّق نمىگيرد. ۱۲
75. ** لفظ مطلق را در نذر و قسم حمل بر اقلّ مسمّى توان كرد، چنانكه اگر نذر كند مالى در راه خدا بدهد كمترين مقدار كافى است. ۱۳
76. *** يعنى به ميوه آيد. و به قاعده بايد اندك مدّتى كه «حين» بر او صادق آيد ـ مثلاً سه روز ـ كافى باشد چون قصد ناذر تكرار روزه بوده است چند روز وگرنه يك روز كافى مىبود. و از اين كه در قرآن بر شش ماه اطلاق شد دليل انحصار نيست چنانكه بر بيشتر و كمتر هم اطلاق شده است. ۱۴
1.روض الجنان، ج ۱۹، ص ۴۴۲.
2.روح الجنان، ج ۱۱، ص ۲۸۴. مطابق تعليقه شماره ۲۸۳۷ اين مجموعه.
3.روض الجنان، ج ۱، ص ۲۲۳.
4.روح الجنان، ج ۱، ص ۱۴۵.
5.روض الجنان، ج ۱، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۵. بقره (۲): ۲۳۶.
6.روح الجنان، ج ۱، ص ۱۴۶.
7.انسان (۷۶): ۱.
8.ابراهيم (۱۴): ۲۵.
9.روم (۳۰): ۱۷.
10.انعام (۶): ۱۲۴.
11.روض الجنان، ج ۱، ص ۲۲۵ـ۲۲۶.
12.روح الجنان، ج ۱، ص ۱۴۶.
13.روح الجنان، ج ۱، ص ۱۴۷.