پيامبران اولوالعزم
در مورد پيامبران اولوالعزم بين مفسران اختلاف و درباره آن چند نظر وجود دارد، اما علامه را نظر بر آن است كه همه پيامبران صاحب عزم و نيت راسخ و شكيب بودند.
مؤلف در ذيل آيه 35 سوره احقاف مىگويد:
«فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ» ، آنگه امر كرد رسول را به صبر كردن، گفت: صبر كن چنانكه صبر كردند پيغامبران اولواالعزم.
خلاف كردند در آنكه پيغامبران اولواالعزم كه بودند: ابن زيد گفت: همه پيغامبران اولواالعزم بودند و هيچ پيغامبر نبود خداى را والاّ اولوالعزم بود... . بعضى ديگر گفتند: همه پيغامبران اولواالعزم بودند الاّ يونس كه در او عجلهاى وحدتى بود... . كلبى گفت: اولواالعزم آناناند كه، ايشان را قتال فرمودند و ايشان به تيغ بيرون آمدند و جهاد كردند. بعضى ديگر گفتند: مراد به اولواالعزم، دوازده پيغامبراند از بنى اسرائيل كه ايشان را به شام فرستادند، امّت در ايشان عاصى شدند، سخت آمد بر ايشان. آنگه كافران برايشان مستولى شدند و ايشان را بكشتند. و گفتند، شش پيغامبر بودند: نوح و هود و صالح و لوط و شعيب و موسى عليهمالسلام. و ايشاناند كه خداى تعالى قصّت ايشان در سورة الاعراف به نَسق بگفت، گفت: اصحاب شرايع بودند پنج پيغامبر: نوح بود و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد (صلى الله عليه وآله وعليهم) مقاتل گفت: شش پيغامبر بودند: نوح بود كه او بر رنج قوم صبر كرد، و ابراهيم بود كه بر آتش صبر كرد، و اسحاق بود كه بر ذبح صبر كرد، و يعقوب بود كه بر فراق فرزند صبر كرد، و يوسف بود
كه بر بلاى چاه و زندان صبر كرد، و ايّوب بود كه بر بلاى بيمارى صبر كرد. حسن بصرى گفت: چهار كس بودند: ابراهيم و موسى و داود و عيسى. امّا عزم ابراهيم آن بود كه او را خداى تعالى گفت: «... اَسْلِمْ...» ، او گفت: «...أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ» . ۱ آنگه او را ابتلا كردند در مال و نفس و فرزند و وطن، به همه وفا كرد و در همه صادق آمد. امّا موسى عليهالسلامعزم او آن بود كه، او را گفتند: «... اِنّا لَمُدْرَكُونَ»۲ ، او گفت: «...كَلاّ إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ» . ۳ و امّا عزم داود آن بود كه، بر خطيئت خود چندان بگريست كه پيرامن او گياه برست. و امّا عيسى، عزم او آن بود كه، در دنيا خشتى بر خشتى ننهاد و گفت: دنيا معبّر است و گذرگاه، به او ببايد گذشتن و عمارتش نبايد كردن، چنان است كه حق تعالى گفت رسول را كه: صبر كن چنانكه اولواالعزم كردند؛ در صدق، چون ابراهيم باش، و در وثوق چون موسى باش، و در خشوع چون داود باش، و در زهد چون عيسى باش. قتاده گفت: نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بودند. ۴
علامه شعرانى هم در حاشيه مىنويسد:
بر هيچ يك از اين اقوال دليل واضح و قرينه صحت نياوردند، و درست همان است كه پيغمبران همه صاحب عزم و نيت راسخ وصبر و شكيب بودند، چنانكه قول اول است. و اين اقوال همه تكلّف باشد. ۵
38. «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً...»
روض الجنان: مجاهد گويد: آدم از زمين هند به چهل سال چهل حج كرد پياده، و به هر منزل كه فرود آمد امروز آبادانى است. و چون به زمين آمد، عصايى داشت از درخت مُورْد بهشت، بالاى آن ده گز، از او به موسى عليهالسلام رسيد... . ۶
80. علامه شعرانى: بيشتر مفسران اين بهشت را بهشت خلد دانند كه در آسمان است و آدم از آنجا به زمين آمد و چنانكه در جاى ديگر گفتهايم همه موجودات از آن عالم فرود آمدهاند، مثل «أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ»۷ و چهارپايان را هم فرمود ما فرو فرستاديم و خلقت همه در سير نزولى اين است. ۸
39. «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِاياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»
روض الجنان: و «خُلُود»، به نوعى عرف دليل دوام كند، چنانكه گويند: لا خُلُودَ لِلدُّنْيا، اَىْ لا دَوام لَها وَاَهْل الْجَنَّة مُخَلَّدُونَ فيها؛ اَىْ دائِمُونَ. والاّ، در وضع لغت عبارت بود از مدّت دراز، چنانكه گويند: خُلِّدَ فُلانٌ السِّجْنَ اِذا حُبسَ مدَّةً طويلَةً، و اگرچه دايم نباشد، و مِنْهُ قَوْلُه تَعالى: «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ...» ، ۹ ومِنْهُ قَوْلُهُمْ: فُلانٌ مُخْلِدٌ اِذا كانَ بَطَىْءَ الشَّيْبِ. و اين شرح براى آن داده مىشود تا در جاى ديگر كه آيد در ذكر فُسّاق اهل صلات اصحاب وعيد تمسّك نكنند بدو. ۱۰81. علامه شعرانى: اصحاب وعيد كسانى را گويند كه مسلمان را به ارتكاب معصيت كافر شمارند و مذهب ما آن است كه ايشان مؤمنند و فاسق، و آياتى كه خلود در آتش براى آنها مقرر داشتند مراد زمان بسيار است نه دوام. ۱۱
1.بقره (۲): ۱۳۱.
2.شعراء (۲۶): ۶۱.
3.شعراء (۲۶): ۶۲.
4.روض الجنان، ج ۱۷، ص ۲۸۳ ـ ۲۸۵.
5.روح الجنان، ج ۱۰، ص ۱۷۵. مطابق تعليقه شماره ۲۶۲۸ اين مجموعه.
6.روض الجنان، ج ۱، ص ۲۳۴ـ۲۳۵.
7.حديد (۵۷): ۲۵.
8.روح الجنان، ج ۱، ص ۱۵۳.
9.اعراف (۷): ۱۷۶.
10.روض الجنان، ج ۱، ص ۲۳۵.
11.روح الجنان، ج ۱، ص ۱۵۴.