اصل «سَبْت»، قطع باشد،... . و گفته اند معنى آن است كه: جَعَلْنا نَوْمَكُمْ راحةً لاَبْدانِكُمْ و السُّبات التَّمدُّد، يقال: سبَتَتِ المَرْأةُ شَعْرَها اِذا حَلَّتْهُ مِنَ العَقْصِ. ۱
2317. علامه شعرانى: يعنى گره از زلف گشود و آن را رها كرد و آويخت. ۲
49. «لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً» .
روض الجنان: آنگه غرض بيان كرد در اين باران فرستادن كه گفت: «لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً» تا زنده كنيم به او زمين مرده را. ابو عبيده گفت: مراد به «بَلْدَة» مكان است براى آن ميْت گفت ذهاباً الى المعنى. ۳
2318. علامه شعرانى: يعنى «بلدة» مؤنث است و صفت آن «ميتاً» مذكر، بر خلاف قاعده نحوى. و جواب آن است كه تذكير به اعتبار معنى است و «بلده» به معنى مكان است. ۴
54 . «وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً» .
روض الجنان: «وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً» ؛ گفت: او آن خداى است كه بيافريد از آب يعنى نطفه، آدمى را «فَجَعَلَهُ» ؛ پس كرد او را نسبى و صهرى، ... نسبى و صهرى.
ابن سيرين گفت: اين آيت در حقّ امير المؤمنين على عليه السلام آمد كه رسول عليه السلامدختر به او داد فاطمه را عليهاالسلام و او بود كه جامع بود هم نَسَب را و هم سبب را. از جهت نسب پسر عمّش بود و از سبب شوهر دخترش بود، و هيچ كس را از صحابه و اهل بيت اين هر دو به يك جاى نبود. ۵
2319. علامه شعرانى: مگر عثمان بن عفان و ابوالعاص بن ربيع و آنان در نسب چنان نزديك نبودند كه امير المؤمنين عليه السلام بود و آن شرافت كه فاطمه عليهاالسلام را
1.روض الجنان، ج ۱۴، ص ۲۳۷ ـ ۲۳۸.
2.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۲۸۳.
3.روض الجنان، ج ۱۴، ص ۲۳۹ ـ ۲۴۰.
4.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۲۸۴.
5.روض الجنان، ج ۱۴، ص ۲۴۲ ـ ۲۴۳.