1035
تفسير نورٌ علي نور ج2

گوسپندى بزرگ، و پر داشت.
نوف الحميَرىّ گفت: چندِ گرگى بود.*
ضحّاك گفت: نام او «طاخيه» بود، به بالاى بلند بر آمد و آواز داد به مورچگان: «يا ايُّها النَّمْلُ»۱ ؛ اى مورچگان! در خانه ها شويد كه نبايد كه سليمان و لشكرش شما را در پاى شكنند. ۲ **
2371. علامه شعرانى: * اين مبالغات از معصوم روايت نشده است و مورچه بدين بزرگى معهود نيست.
2372. ** مورچگان مانند زنبور عسل زندگانى اجتماعى دارند و مقاصد خويش را به يكديگر مى فهمانند، چنان كه جايى خوراكى مناسب يابند يكديگر را آگاه مى سازند و گروه بسيار آهنگ آن مى كنند. و علماى حيوان در عجايب اعمال آنان چيزها نوشته اند و در تفسير طنطاوى فصلى مشبع آورده و يكى از دانشمندان نصارا كتابى درباره مورچگان تأليف نموده و به فارسى ترجمه كرده اند. ۳
روض الجنان: ابُورَوْق گفت: مورچه سليمان را گفت: من حطم نفس نخواستم حطم دل خواستم، ترسيدم كه دلهاى ايشان كوفته گردد و شكسته شود، به نظر در ملك تو از تسبيحى كه ايشان را هست باز مانند. سليمان عليه السلام گفت: «عِظْنى»؛ پندى ده مرا. گفت: يا نبىَّ اللّهِ! دانى تا چرا پدرت را داود خواندند؟ گفت: نه. گفت: لاَنَّهُ داوى جُرحَهُ فودَّ؛ براى آنكه او دواى جراحت خود كرد مودود گشت... . ۴ *
2373. علامه شعرانى: ظاهر اين سخن به نظر صحيح نمى رسد، چون پيغمبر خدا از مورچه عالم تر است و سخن سيد مرتضى (عليه الرحمة) در نظير اين حكايت گذشت. ۵

1.نمل (۲۷): ۱۸.

2.روض الجنان، ج ۱۵، ص ۲۴.

3.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۳۸۹.

4.روض الجنان، ج ۱۵، ص ۲۵.

5.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۳۸۹. رك: تعليقه شماره ۲۳۶۸.


تفسير نورٌ علي نور ج2
1034

هفتصد خانه را كنيزكان، و او بفرمودى تا باد عاصف ايشان را بر گرفتى* و باد نرم ايشان را ببردى، وحى كردند به او كه: ما تقدير كرديم كه در ملك هيچ كس چيزى نگويد و الاّ باد آواز به گوش تو رساند. ۱
2369. علامه شعرانى: محمد بن كعب قرظى از بنى قريظه و بقاياى قوم يهود است و مفسران پنداشتند از تاريخ قوم خود خبر دارد و مبالغات وى را پذيرفتند؛ چنان كه افسانه هاى عجم را درباره شاهان كيان و پيشداديان صحيح پنداشتند و از تاريخ شمردند. ولكن اين مبالغات كه موافق قرآن نيست و از امام معصوم نيز روايت نشده، صحيح نيست. صحيح آن است كه چند پرنده آن را برمى داشت و باد مى برد. ۲

18. «حَتّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ الَّنمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا الَّنمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» .

روض الجنان: يك روز باد را فرمود تا او را از اصطخر بر گرفت تا به يمن برد. ۳
2370. علامه شعرانى: بعض مردم قديم چنان مى پنداشتند كه ملك سليمان در اصطخر فارس بود و حافظ شيرازى وقتى در يزد ـ كه گويند زندان اسكندر است ـ آرزوى شيراز داشت گفت:

دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت رخت بر بندم و تا ملك سليمان بروم۴
يعنى به شيراز. ۵
روض الجنان:قتاده و مقاتل گفتند: «وادِى» النّمل به شام است، و سليمان عليه السلام يك روز آنجا رسيد با لشكر، بر بساط نبود بر زمين مى رفت بر پشت اسب، «قالَتْ نَمْلَةٌ» ؛ مورچه اى گفت ـ و گفتند: او رئيس و پيشواى مورچگان بود ـ و چندان بود كه

1.روض الجنان، ج ۱۵، ص ۲۲.

2.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۳۸۷.

3.روض الجنان، ج ۱۵، ص ۲۳.

4.ديوان حافظ، ص ۲۴۷، غزل ۳۶۰.

5.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۳۸۸.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 148235
صفحه از 1440
پرینت  ارسال به