هفتصد خانه را كنيزكان، و او بفرمودى تا باد عاصف ايشان را بر گرفتى* و باد نرم ايشان را ببردى، وحى كردند به او كه: ما تقدير كرديم كه در ملك هيچ كس چيزى نگويد و الاّ باد آواز به گوش تو رساند. ۱
2369. علامه شعرانى: محمد بن كعب قرظى از بنى قريظه و بقاياى قوم يهود است و مفسران پنداشتند از تاريخ قوم خود خبر دارد و مبالغات وى را پذيرفتند؛ چنان كه افسانه هاى عجم را درباره شاهان كيان و پيشداديان صحيح پنداشتند و از تاريخ شمردند. ولكن اين مبالغات كه موافق قرآن نيست و از امام معصوم نيز روايت نشده، صحيح نيست. صحيح آن است كه چند پرنده آن را برمى داشت و باد مى برد. ۲
18. «حَتّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ الَّنمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا الَّنمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» .
روض الجنان: يك روز باد را فرمود تا او را از اصطخر بر گرفت تا به يمن برد. ۳
2370. علامه شعرانى: بعض مردم قديم چنان مى پنداشتند كه ملك سليمان در اصطخر فارس بود و حافظ شيرازى وقتى در يزد ـ كه گويند زندان اسكندر است ـ آرزوى شيراز داشت گفت:
دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت رخت بر بندم و تا ملك سليمان بروم۴
يعنى به شيراز. ۵
روض الجنان:قتاده و مقاتل گفتند: «وادِى» النّمل به شام است، و سليمان عليه السلام يك روز آنجا رسيد با لشكر، بر بساط نبود بر زمين مى رفت بر پشت اسب، «قالَتْ نَمْلَةٌ» ؛ مورچه اى گفت ـ و گفتند: او رئيس و پيشواى مورچگان بود ـ و چندان بود كه
1.روض الجنان، ج ۱۵، ص ۲۲.
2.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۳۸۷.
3.روض الجنان، ج ۱۵، ص ۲۳.
4.ديوان حافظ، ص ۲۴۷، غزل ۳۶۰.
5.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۳۸۸.