بنبشت، مُهرى از مُشك بر او نهاد ونگين خود بر مُهر نهاد و هدهُد را پيش خواند و گفت: تو امروز رسول منى، تو را خلعتى بايد. آنگه دست به تن او فرود آورد، اين الوان مختلفه بر او پديد آمد. و انگشت بر سر او زد، اين تاج بر سر او نهادند، و نامه در منقار او نهاد** و گفت: برو با خلعت و تشريف من و نامه من ببر. ۱
2377. علامه شعرانى: * اين كار هدهد از روايات مفسرين مستفاد گرديده و در قرآن اشارتى بدان نيست.
2378. ** نامه بدو سپردن در قرآن است، اما در دهان او نهادن نيست و هم دست بر او كشيدن و الوان مختلف بر پر او پديد آمدن و تاج بر سر او ظاهر گشتن در قرآن نيست و مؤلف آن را از مفسران عامه، خاصه از ثعلبى روايت كرده است شايد نامه را بر پاى هدهد بست يا بر پرِ او و نامه فرستادن با طيور معهود بود و مفاد قرآن از اين مبالغات خالى است. ۲
28. «اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ» .
روض الجنان: سِتان. ۳
2379. علامه شعرانى: «سِتان خفتن» يعنى بر پشت خفتن. ۴
35. «وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ» .
روض الجنان: واسپانى فرستاد نيكو تازى، به ستام زر مرصّع. ۵
2380. علامه شعرانى: «ستام» آن است كه امروز يراق اسب گويند. ۶
1.روض الجنان، ج ۱۵، ص ۳۴ ـ ۳۵.
2.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۳۹۶.
3.روض الجنان، ج ۱۵، ص ۳۵.
4.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۳۹۶.
5.روض الجنان، ج ۱۵، ص ۳۹.
6.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۳۹۹.