شكّ اند «بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ» ؛ بل ايشان از آخرت و علم آن كوراند، يعنى جاهل اند. ۱
2392. علامه شعرانى: آنكه فرمود «بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ» يعنى در وجود آن شك دارند و آنكه فرمود «بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ» يعنى از تصور ماهيت آن عاجزند واهل منطق گويند «هل بسيط» سؤال از وجود و «ماى حقيقيه» سؤال از ماهيت است و سؤال از وجود مقدم است چنان كه خداوند آن را مقدم فرموده و به كلمه «بل» به تأخر ثانىِ اشعار كرده است. و حق اين است كه مردم مؤمن كه به وجود آخرت ايمان دارند از فهم حقيقت آن عاجزند و آنچه تصور مى كنند قياس به دنيا است. مسلمانان معاد جسمانى گويند و يونانيان روحانى و همه آنها همين لذات روحانى و جسمانى دنيا را به ياد مى آورند و خداوند مى فرمايد حقايق آنجا را كسى ادراك نمى كند: «قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ»۲ تا بدانجا نروى حقيقت آن را درك نمى كنى، نه جسمانىِ آنجا از جسم كثيف و متغير دنياست و نه روحانى آن بى ثبات و غير اصيل چون لذات روحانى اين جهان. ۳
80 . «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ» .
روض الجنان: ... «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» ، آنگه بر طريق مَثَل گفت رسول را بر وجه مبالغت و معنى يأس و قطع طمع او از ايمان ايشان، گفت: تو نتوانى شنوانيدن مردگان را و نيز كران را آواز دعوت. ۴
2393. علامه شعرانى: اگر گويى: پيغمبر اهل قليب را خطاب كرد، اعنى كفار كه در بدر كشته شدند و اجساد آنها در چاه افكندند با آنها سخن گفت و به صحابه فرمود شما شنواتر از آنان نيستيد و با اين آيه مناقض است، گوييم: اينكه فرمود نمى شنوانى،