1053
تفسير نورٌ علي نور ج2

2407. علامه شعرانى: «نزديكِ زادن». ۱

44. «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما كُنْتَ مِنَ الشّاهِدِينَ» .

روض الجنان: «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ» ، آنگه رسول را عليه السلام بر سبيل تنبيه و تعجّب گفت: تو به جانب غربى از كوه طور حاضر نبودى. ۲
2408. علامه شعرانى: «جانب غربى» همان «شاطى ايمن» است، يعنى كناره راست وادى براى كسى كه قاصد ناحيه جنوب باشد. ۳

46. «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا وَ لكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ...» .

روض الجنان: «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا» ؛ و اى محمّد تو به جانب كوه طور نبودى چون ما ندا كرديم موسى را كه اى موسى كتاب بستان به قوّت.
وَهب مُنَبّهِ گفت، موسى عليه السلام در مناجات گفت: الهى محمّد را به من نماى، خداى تعالى گفت: تو او را در نيابى، اگر خواهى تا امّت او را ندا كنم تا تو آواز ايشان بشنوى؟ گفت: بلى ياربِّ، خداى تعالى ندا كرد، گفت: يا امَّةَ اَحْمَدَ. از اصلاب پدران آواز دادند: لبَّيْك و سَعْدَيْكْ، و اين قول آنان باشد كه «ذرّ» گويند، و آن درست نيست. ۴
2409. علامه شعرانى: يعنى عالم ذر به معنى ظاهر درست نيست و آنچه محققين گفتند كنايه از فطرت و خلقت مردم است بر توحيد. ۵

1.روض الجنان، ج ۱۵، ص ۱۳۱.

2.روض الجنان، ج ۱۵، ص ۱۳۸.

3.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۴۶۴.

4.روض الجنان، ج ۱۵، ص ۱۳۹.

5.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۴۶۴.


تفسير نورٌ علي نور ج2
1052

او بدهد، و تفصيل اين مسائل را در كتب فقه بايد جست.
بارى، واجباتِ معاش و عبادات را نمى توان ترك كرد براى آنكه ظالم باج مى گيرد، و الا كسب و تجارت و حج و امثال آن تعطيل مى شود. اگر گويى: ايمنى راه شرط حج است، گوييم: چون ايمن نباشد خطر جان وعرض و مال نامحدود است برخلاف باج گرفتن ظالم كه آن را در عرف ناايمنى نمى گويند تجار با وجود باج و گمرك از فرستادن كالاى تجارت ابا ندارند اما در ناامنى مال نمى فرستند، خوف در اين هست و در آن نيست. ۱

24. «فَسَقى لَهُما ثُمَّ تَوَلّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ» .

روض الجنان: و روايت ديگر آن است كه: ايشان دلو و رسن داشتند، دلو و رسن از ايشان بستد و به كناره چاه آمد، و به قوّت مردمان را دور كرد، و آب بر كشيد و گوسپندان را آب داد، و ايشان با خانه رفتند، و ذلكَ قوله. «فَسَقى لَهُما» اَىْ غَنَمَهُما، آب داد براى ايشان گوسپندان ايشان را، مفعول به بيفگندند براى آن علّت كه گفتيم. «ثُمَّ تَوَلّى إِلَى الظِّلّ» ؛ آنگه به سايه درختى آمد خسته و مانده. ۲
2406. علامه شعرانى: «خسته» در اين كلام به معنى تعب و كلال است نه به معنى مجروح، و قدما كمتر به اين معنى استعمال مى كردند و غالباً درجراحت مستعمل بود. ۳

29. «فَلَمّا قَضى مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً ...» .

روض الجنان: و اهل او آبستن بود مُقْرِب. ۴

1.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۴۴۶.

2.روض الجنان، ج ۱۵، ص ۱۱۷.

3.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۴۴۹.

4.الجمل : ص۳۱۳ و ۳۱۴ وراجع الأخبار الطوال : ص۱۴۷ .

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 139418
صفحه از 1440
پرینت  ارسال به