مسعود از نزد او برفت به كعب الاحبار تا از او علم آموزد. چون باز آمد عبدالله او را گفت: بيار تا چه آموخته اى از كعب؟ گفت، شنيدم كه مى گفت: آسمان بر قطبى مى گردد چون قطب آسيا و آن قطب بر دوش فريشته اى است. عبدالله گفت: بايستى تا رحلت كنى و اين علم بياموزى، دروغ گفت كعب واو جهودى رها نكرده است. ۱
2509. علامه شعرانى: عبدالله با كمال وثاقت معصوم نبود وكلام او حجت نيست، و زوال آسمان نه به معنى گردش او است بلكه فانى و پراكنده شدن است. ۲
43. «اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ...» .
روض الجنان: «وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ» ، گفت: در نرسد مكر بد مگر به اهلش... . و اين آن بود كه ايشان انداختند كه رسول را عليه السلامبه مكر بكشتند خداى تعالى مكر ايشان با نحر ايشان گردانيد و روز بدر همه را جمع كرد تا به دست رسول عليه السلامكشته شدند. و از جمله قرّا حمزه خواند: و مكرَ السَّيى ء؛ به تخفيف همزه اوّل بى تشديد، و باقى قرّا مشدّد خواندند. ۳
2510. علامه شعرانى: حمزه در حال وصل نيز همزه «سيّى ءِ» را ساكن كرد، مانند حال وقف؛ چون همزه در كلام عرب ثقيل است و دو همزه متوالى و متحرك بر ثقل مى افزايد و بناى حمزه برتخفيف همزه است. ۴
45. «وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللّهُ النّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصِيراً» .
روض الجنان: عبداللهِ عمر روايت كرد از رسول عليه السلام كه او گفت: چون خداى تعالى