سير او واقع مى شود. و اينكه گويند به سخن منجم اعتبار نيست در احكام گويند نه در سير كواكب كه خداوند اجلى معين و مستقر فرموده. و مؤيد اين تفسير است قوله تعالى: «ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ» ؛ يعنى اين اندازه گيرى خداى غالب ودانا است كه فصول و شهور مقدّر فرموده. بعض گزاف گويان زمان ما گويند مراد از مستقر خورشيد ستاره نسر واقع است كه خورشيد به جانب او مى رود، اما به نظر ما صحيح نمى آيد؛ زيرا كه مردم آن زمان از اين خبر نداشتند تا خداوند به اين حركت استدلال بر قدرت خود كند، اما اختلاف فصول و مصالح آن را همه كس مى داند. ۱
39. «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ» .
روض الجنان: قوله: «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ» ... براى او منازل انداختيم، و آن بيست و هشت منزل است كه قمر هر شب به منزلى باشد... . چون به منزل آخرين رسد چنان شود كه با سر شاخ خرما ماند. و ذلك قوله: «حَتّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ» . و اين در اصل آن شاخ بود كه از او أزغها برآيد چون ديرينه شود و خميده شود تا به شكل و به لون به هلال ماند. ۲
2526. علامه شعرانى: ازغ هم به زاى عربى و هم به زاى فارسى ضبط شده است بر وزن فلس: آنچه از شاخه هاى درخت ببرند و پيرايش دهند. ۳
40. «لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» .
روض الجنان: «لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها» نه آفتاب را بايد كه ماه را دريابد،* بل ايشان فلك خود مى گردند پيوسته، و هر يكى را از آن هر دو حدّى است كه از آن در نگذرند ابو