1133
تفسير نورٌ علي نور ج2

ايشان، گفتند: مَناص يعنى؛ بگريزى. چون روز بدر عذاب به ايشان فرود آمد، بر عادت گفتند: مناص، خداى تعالى آيت فرستاد «وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ» . ۱
2566. علامه شعرانى: اين تفسير با آنكه يقين داريم سوره ص مكى است و جنگ بدر پس از هجرت به نظر صحيح نمى رسد، و حديث ابوطالب مؤيد آن است كه در مكه نازل شد. ۲

7. «ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ الاْخِرَةِ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ» .

روض الجنان: «ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ الاْخِرَةِ» ؛ ما نشنيديم اين حديث در دين آخرينان... «إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ» ... گفتند: نيست اينكه محمّد مى گويد، «إِلاَّ اخْتِلاقٌ» ؛ و آن دروغ فرو بافتن باشد، يقال: هذا كلامٌ مخلُوقٌ و مُخْتَلقٌ و مُخْتَرقٌ و مُخترعٌ، اذا كانَ كذباً، او مُضافاً الى غير قائله، يعنى؛ محمّد اين دروغ مى گويد بر خداى. و اشارت در «هذا» به قرآن است براى اين ايهام روا نداشتيم كه قرآن را مخلوق خوانند جز كه قرينه اى گويند با او كه بدانند كه مراد به مخلوق مُحدث است تا وصف نكرده باشند قرآن را به آنكه مشركان گفتند. ۳
2567. علامه شعرانى: يعنى آنكه ما قرآن را قديم نمى گوييم و آن را آفريده پروردگار مى دانيم باز از گفتن لفظ مخلوق بر قرآن پرهيز مى كنيم چون يك معنى مخلوق دروغ است و اگر بگوييم قرآن مخلوق است توهم اين معنى مى شود مگر آنكه به قرينه بيان كنيم مراد از مخلوق محدث است نه دروغ. ۴

11. «جُنْدٌ ما هُنالِكَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ» .

1.روض الجنان، ج ۱۶، ص ۲۵۵.

2.روح الجنان، ج ۹، ص ۳۵۲.

3.روض الجنان، ج ۱۶، ص ۲۵۷.

4.روح الجنان، ج ۹، ص ۳۵۴.


تفسير نورٌ علي نور ج2
1132

3. «كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ» .

روض الجنان: «كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ» ، گفت بر سبيل وعظ و تذكر و بلاغ حجّت: بس كه ما هلاك كرديم پيش ايشان امّتان را. «مِنْ» اوّل ابتداى غايت است، و دوّم، تبيين. «فَنادَوْا» ؛ ندا كردند بر سبيل استغاثه و فرياد خواستن «وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ» ؛ و نبود وقت گريختن و خلاص. امّا، لاتَ، در او خلاف كردند؛ بعضى گفتند: اصل او «لا» بوده است، «تا» در او زيادت كردند ... و بعضى دگر نحويّان گفتند: «لاى نفى» است بر قاعده خود و «تا» زيادت كردند در اوّل حين. چنان كه «تا» زيادت كردند در الان، فقالوا: اَتلانَ، و منه حديث ابن عُمَر:
عبداللهِ عمر را كسى پرسيد از حديث عثمان. او طرفى از فضايل او بگفت، آنگه گفت: اذهَبْ اتلان الى اَصحابِكَ. ۱ 2565. علامه شعرانى: در مجمع بحار الانوار كه از كتب اهل سنت است آورده ۲ كه عبداللهِ عمر براى مردى عذر عثمان را مى گفت كه چرا در جنگ احد فرار كرد پس از آن اين عبارت را گفت: «اذهب بها تلان» و در كتب ديگر آمده است كه مردى با ابن عمر گفت تو را به خداقسم مى دهم كه مى دانى او در جنگ احد گريخت و در جنگ بدر و بيعت رضوان حاضر نشد ابن عمر گفت اما گريختن او در روز احد خدا فرمود: «وَ لَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ»۳ اما حاضر نشدن او در بدر چون دختر پيغمبر در خانه او بيمار بود. وجواب سيم را نداد، آن گاه آن عبارت گفت. ۴
روض الجنان: و «مناص»، مصدر است به منزلت مقام، و در جز اينجاى شايد كه موضع بود. عبداللهِ عبّاس گفت: كفّار مكّه چون قتال كردندى و كار سخت شدى بر

1.روض الجنان، ج ۱۶، ص ۲۵۳ ـ ۲۵۴.

2.رك: كشف الظنون، ج ۲، ص ۱۵۹۹: مجمع البحار فى غرائب التنزيل ولطائف الاخبار للشيخ محمد طاهر الصديقى الفتنى (م ۹۸۱).

3.آل عمران (۳): ۱۵۵.

4.روح الجنان، ج ۹، ص ۳۵۱.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 138986
صفحه از 1440
پرینت  ارسال به