از قومى متعبّدان است. هدى بر او برى، هم چنان كردند... . ۱
2644. علامه شعرانى: * سيزده تن از بنى ثقيف را كشته بود به خيانت و عروه سيزده ديه داد و او را آزاد ساخت. ۲
2645. ** يعنى آب وضوى او را. ۳
2646. *** پيش باز او بريد. ۴
2647. **** در سيره گويد. قوم يتألّهون؛ ۵ يعنى قومى كه در دين تعصب شديد داشتند. و اين احابيش از حبشه نبودند بلكه از دينداران و ناسكين اهل مكه بودند و به كار خير رغبت داشتند. ۶
روض الجنان: سهيل بن عمرو گفت: من آمده ام تا مصالحتى كنيم و عهد نامه اى نويسيم ميان شما و ما، و بر اين قرار دادند. رسول عليه السلاماميرالمؤمنين را بخواند تا صلح نامه بنويسد، و رسول املا مى كرد، گفت بنويس: بِسْمِ الله الرَّحمن الرَّحيم... .
آنگه گفت: والله كه من رسول خدايم و اگر چه شما دروغ مى دارى. آنگه گفت: ... ؛ تو را با مانند اين خوانند، اجابت كنى و تو مضطر باشى. قرار بر اين دادند كه ده سال جنگ نكنند و مردم در اين ده سال آمن باشند... و هر كه از قوم محمّد به نزديك قريش آيد، او را باز ندهند. اين سخت آمد بر مسلمانان. رسول عليه السلام گفت: رها كنى هر كه از ما با ايشان رود گو برو، الى لَعْنة الله.* و هر كه خواهد كه در عهد محمد رود، برود. و هر كه خواهد كه در عهد قريش رود، مخيّر است.
در حال بَنُو خُزاعه گفتند: ما در عهد محمد رفتيم و بنو بكر گفتند: ما در عهد قريش رفتيم. رسول گفت: پس ما طواف خانه نكنيم. سهيل بن عمرو گفت: امسال نكنى دگر سال بياييد، و چون آيى با سلاح نيايى مگر تيغها در نيام كرده. و هدى برانى آنجا كه ما
1.روض الجنان، ج ۱۷، ص ۳۵۵ ـ ۳۵۶.
2.روح الجنان، ج ۱۰، ص ۲۲۶.
3.روح الجنان، ج ۱۰، ص ۲۲۷.
4.سيرة النبى، ج ۳، ص ۷۷۷.