1183
تفسير نورٌ علي نور ج2

از قومى متعبّدان است. هدى بر او برى، هم چنان كردند... . ۱
2644. علامه شعرانى: * سيزده تن از بنى ثقيف را كشته بود به خيانت و عروه سيزده ديه داد و او را آزاد ساخت. ۲
2645. ** يعنى آب وضوى او را. ۳
2646. *** پيش باز او بريد. ۴
2647. **** در سيره گويد. قوم يتألّهون؛ ۵ يعنى قومى كه در دين تعصب شديد داشتند. و اين احابيش از حبشه نبودند بلكه از دينداران و ناسكين اهل مكه بودند و به كار خير رغبت داشتند. ۶
روض الجنان: سهيل بن عمرو گفت: من آمده ام تا مصالحتى كنيم و عهد نامه اى نويسيم ميان شما و ما، و بر اين قرار دادند. رسول عليه السلاماميرالمؤمنين را بخواند تا صلح نامه بنويسد، و رسول املا مى كرد، گفت بنويس: بِسْمِ الله الرَّحمن الرَّحيم... .
آنگه گفت: والله كه من رسول خدايم و اگر چه شما دروغ مى دارى. آنگه گفت: ... ؛ تو را با مانند اين خوانند، اجابت كنى و تو مضطر باشى. قرار بر اين دادند كه ده سال جنگ نكنند و مردم در اين ده سال آمن باشند... و هر كه از قوم محمّد به نزديك قريش آيد، او را باز ندهند. اين سخت آمد بر مسلمانان. رسول عليه السلام گفت: رها كنى هر كه از ما با ايشان رود گو برو، الى لَعْنة الله.* و هر كه خواهد كه در عهد محمد رود، برود. و هر كه خواهد كه در عهد قريش رود، مخيّر است.
در حال بَنُو خُزاعه گفتند: ما در عهد محمد رفتيم و بنو بكر گفتند: ما در عهد قريش رفتيم. رسول گفت: پس ما طواف خانه نكنيم. سهيل بن عمرو گفت: امسال نكنى دگر سال بياييد، و چون آيى با سلاح نيايى مگر تيغها در نيام كرده. و هدى برانى آنجا كه ما

1.روض الجنان، ج ۱۷، ص ۳۵۵ ـ ۳۵۶.

2.روح الجنان، ج ۱۰، ص ۲۲۶.

3.روح الجنان، ج ۱۰، ص ۲۲۷.

4.سيرة النبى، ج ۳، ص ۷۷۷.


تفسير نورٌ علي نور ج2
1182

2643. علامه شعرانى: «عيبه» جعبه اى است كه در آن تير وغير آن نهند و عيبه نصيحت كنايه از خيرخواهى و طرفدارى است. ۱
روض الجنان: ... و مُغيره شعبه بر بالاى سر رسول ايستاده بود و عروه دست در روى رسول مى كشيد، هرگه كه او دست در روى رسول كشيدى او قبيعه شمشير بر دست او زدى و گفتى: دست دوردار از روى رسول. عروه گفت: اين كيست؟ گفتند: اين مغيره شعبه است. گفت: تو نه آنى كه من در عذر تو سعى كرده ام؟ و او در جاهليّت قومى را كشته بود ـ و عروه را در آن سعى بود تا او برست...* .
آنگه عُروة بن مسعود نگاه مى كرد در اصحاب رسول و حرمت داشت ايشان او را چنان كه اگر رسول پاره آب بينداختى، يكى از ايشان بدست بگرفتى و در روى ماليدى و اگر آبى از دست فرو ريختى بر سر آن كارزارها بودى تا كه ببُرَد. آنگه قسمت كردندى و در پيش او سرافگنده و نرم آواز و كوتاه نظر از حرمت و هيبت و تعظيم او را. عروه بازگشت و قريش را گفت: يا قوم وفد بوده ام و بر ملوك اطراف عالم رفته ام از قيصر روم و كسرى پارس و نجاشى حبشه هرگز نديدم پادشاهى را مطاع تر از محمّد در ميان قومش. آب دهنش در روى مى مالند و بر آب دستش** قتال مى كنند، و چون كارى فرمايد از جاى بجهند و مسارعت كنند و پيش او سخن نگويند و اگر گويند آواز برندارند و تيز در او ننگرند و او بر شما رشدى عرضه مى كند قبول كنى. مردى از كنانه گفت: رها كنى تا من بروم، گفتند: برو. چون نزديك رسيد، رسول گفت: اين فلان است و او از قومى است كه تعظيم هدى كنند هدى از پيش او باز برى*** و لبّيك در روى او زنى همچونين كردند. چون چنان ديد، گفت: سبحان الله! اين چنين قوم را از خانه خداى منع كردن حلال نباشد و بازگشت.
آنگه حُليس بن علقمه را بفرستادند، و او سيّد احابيش**** بود. رسول عليه السلام گفت:

1.روح الجنان، ج ۱۰، ص ۲۲۵.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 138996
صفحه از 1440
پرینت  ارسال به