1185
تفسير نورٌ علي نور ج2

نظر كرده شكش زائل مى شود. و از ابن عباس روايت كرده كه هيچ كس از آن خالى نيست و قول حضرت ابراهيم عليه السلام را كه گفت «لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» 1 شاهد آورده است. و حق آن است كه تنظير درست نيست كه حضرت ابراهيم صريحاً گفت «بَلى» يعنى ايمان آورده ام در جواب سؤال پروردگار «أَ وَ لَمْ تُؤمِنْ» ؛ اما عمر گفت: در نبوت رسول صلى الله عليه و آلهشك كردم. و بهتر آن بود كه سهيلى مى گفت عمر مرتد فطرى نبود تا توبه اش پذيرفته نشود بلكه مرتد ملى بود چون در اصل كافر بوده و مرتد فطرى آن است كه ولادت او بر اسلام باشد. 2
روض الجنان: ... و رسول عليه السلام شترى از آنِ ابوجهل هشام بكشت، حلقه اى سيمين در بينى كرده، بر رغم مشركان... . 3
2651. علامه شعرانى: ابوجهل خود در بدر كشته شد و شترش به غنيمت گرفته شد و چون كفار قريش آن را ديدند ذلت خود را به ياد آوردند و از اين مخالفت مغرور نگشتند. 4
روض الجنان: رسول عليه السلام گفت: وَيْلُ اُمِّهِ مِسعَرُ حرْبٍ لَوْ كانَ مَعهُ رِجالٌ. 5
2652. علامه شعرانى: واى بر حال مادرش كه اين برانگيزنده جنگ است اگر مردانى به فرمان او بودند. و از اين سخن معلوم است كه آن حضرت از جنگ نفرت داشت و دست به جنگ به قدر ضرورت مى افراشت. 6
روض الجنان: ... «فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ» . و در كلام اين تقديم و تأخير هست. آنگه به شما رسد اثمى و حرجى از آن كشتن نا واجب، اين قول ابن زيد است. محمّد بن اسحاق گفت: مَعَرَّةٌ، اى؛ غرامة الدَّية. و بعضى ديگر گفتندم كفّارَةٌ، كقوله: «... فَاِنْ كان

1.بقره (۲): ۲۶۰.

2.روح الجنان، ج ۱۰، ص ۲۲۹.

3.روض الجنان، ج ۱۷، ص ۳۵۹.

4.روح الجنان، ج ۱۰، ص ۲۳۰.

5.روض الجنان، ج ۱۷، ص ۳۶۰.


تفسير نورٌ علي نور ج2
1184

باز داريم بكشى. رسول گفت: هدى برانى، ايشان مى راندند و ايشان رويش باز پس مى زدند.** رسول عليه السلام گفت: هم اينجا بكشى، هم آنجا بكشتند... . ۱
2648. علامه شعرانى: * از اين سخن توان دريافت كه رسول صلى الله عليه و آله غرضش ملك و سياست نبوده؛ چون ملوك اگر از يكى از پيروان سوء نيتى نسبت به خود تفرّس كنند انتقام جويند هر چند از آن انتقام فايده اى نبرند. اما كفار مكه انتقام جوى بودند و مى خواستند هركه از آنها بگريزد و جانب رسول صلى الله عليه و آله رود او را باز گيرند و شكنجه دهند يا بكشند. بلكه پيغمبر صلى الله عليه و آله با امثال ابى سفيان هم كه همه جنگها به تحريك او بود انتقام نجست، چنان كه خود او هم باور نمى كرد پيغمبر صلى الله عليه و آله پس از فيروزى او را رها كند، اما چون آن حضرت دانست ديگر از او كارى ساخته نيست او را به خود گذاشت. و ملوك دنيا امثال اين دشمنان را پس از غلبه ريز ريز مى كنند. ۲
2649. ** اين عبارت مجمل است و بيان آن را پس از اين ذكر كرده است. خلاصه آنكه هدى را راندند تا به وادى الثنيه آنجا مشركان مانع شدند كه بيشتر روند رسول صلى الله عليه و آله به موجب عهد فرمود همانجا هدى بكشتند وسخن با ام سلمه اظهار تأسف بود از ترديد آنان نه استشاره. ۳
روض الجنان: ... عمربن الخطّاب گفت: مرا در اسلام هرگز شكّ نبود الاّ آن سال، بيامدم رسول را گفتم: يا رسول الله نه تو رسول خدايى؟ گفت: بلى. گفتم: نه وعده خداى حقّ است؟ گفت: بلى. گفتم: نه آنچه گويى از خداى گويى؟ گفت: بلى. گفتم: چون است كه ما را گفتى شما در مكه شوى حلْق كرده و تقصير كرده، و پس نرفتيم؟... ۴
2650. علامه شعرانى: سهيلى در روض الانف، شرح سيره ابن هشام اين روايت را از عمر آورده و از آن عذر خواسته است كه گاهى مؤمن شك مى كند آن گاه در دلايل حق

1.روض الجنان، ج ۱۷، ص ۳۵۶ ـ ۳۵۷.

2.روح الجنان، ج ۱۰، ص ۲۲۸.

3.روض الجنان، ج ۱۷، ص ۳۵۸.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 138741
صفحه از 1440
پرینت  ارسال به