خيرٌ مِنْهُ يعْنُونَ حَرَّتَىِ الْمَدينَةٍ. ۱
2744. علامه شعرانى: «حره» زمين سنگلاخ است و «لابتيها» اشاره به دو قطعه سنگلاخ است در دو طرف مدينه. ۲
27. «وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الاْءِكْرامِ» .
روض الجنان: «ذُو الْجَلالِ وَ الاْءِكْرامِ» ؛ خداوند بزرگوارى و گرامى كردن بندگان. محمّد بن كعب الْقُرَظىِّ گفت: يك روز رسول عليه السلام بر سبيل امتحان كعب الأَحبار را گفت: يا كَعْب! «ذُو الْجَلالِ وَ الاْءِكْرامِ» ، «اكرام» مى دانيم، «جلال» چه باشد؟... ۳
2745. علامه شعرانى: اين سخن كه رسول صلى الله عليه و آله از كعب الاحبار معنى جلال را پرسيد غلط است چون علماى رجال و سير اتفاق كردند كه كعب پس از رحلت آن حضرت به مدينه آمد و اسلام آورد و اصلاً آن حضرت را نديده بود. ۴
29. «يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» .
روض الجنان: «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» ، گفت كه هر روز او در كارى و شأنى است. ... .
سعيدِ جبير گفت از عبداللهِ عبّاس كه: اوّل چيزى كه خداى تعالى آفريد لَوْحى بود از دُرّى سپيد كنارهاى او ياقوت سرخ و قلمى از نور و كتابت او از نور. خداى تعالى در شبانه روزى سيصد و شصت بار به آن لَوْح نظر كند، به آن نظرها كارها كند از مصالح خلقان روزى دهد و خلق آفريند، و مرگ دهد... . ۵
2746. علامه شعرانى: كنايه از كثرت واستغراق همه ازمنه است، والاّ هيچ وقت چيز از نظر او مخفى نيست. اويك نظر دارد پيوسته از اول وجود هر چيز تا آخر آن
1.روض الجنان، ج ۱۸، ص ۲۵۷.
2.روح الجنان، ج ۱۰، ص ۳۹۲.
3.روض الجنان، ج ۱۸، ص ۲۵۹.
4.روح الجنان، ج ۱۰، ص ۳۹۴.
5.الرَّقَّة : من مدن سوريا الحاليّة ، وهي مدينة مشهورة تقع على الفرات ، بينها وبين حرّان ثلاثة أيّام ، وهي قريبة من صفّين (راجع معجم البلدان : ج۳ ص۵۹) .