2892. علامه شعرانى: « اسفيذ جان » يكى از بلاد جبل است ؛ يعنى كوهستان غربى ايران. ۱
روض الجنان: كلبيّ گفت: ترسايان نجران بودند و ايشان را پادشاهى بود. مردم را بگرفت و با ترسايى دعوت كرد و بفرمود تا هفت خندق بكندند، طول هر يكى چهل گز در عرض دوازده گز. آنگه هيزم و نفط در او فگند و آتش عظيم در آنجا برافروخت، هر كه قبول نكرد در آنجا انداخت، ابتدا به مردى كرد نام او عمروبن زيد، او را پرسيد كه: تو را توحيد كه آموخت؟ او راه نمود بر استادش. آنگه پادشاه بفرمود تا بتى زرّين بپيراستند، آنگه موكّلان بر مردم گماشت... . ۲
2893. علامه شعرانى: بت زرين با ترسايان مناسب نيست و در يمن غير ترسايان كسى كه خدا شناس باشد به از آنان نبود مگر يهود. بارى، قول كلبى حجت نيست و اين حكايت مضطرب است. ۳ روض الجنان: دخترِ اين كارخدا بديد. ۴
2894. علامه شعرانى: «كارخدا» به معنى كارفرما است كه ما امروز استعمال مى كنيم. ۵
روض الجنان: مقاتل گفت در اخبار هست كه: در يك روز هفتاد و هفت كس را به آتش انداختند. عبداللهِ عبّاس گفت: جانهاى ايشان به بهشت رسيد* پيش از آنكه تنهاشان به آتش رسيد. محمّدبن اسحاق بن يسار گفت از وهبِ مُنَبِّه كه: مردى ترسا به زمين نجران افتد و ايشان را با دين عيسى دعوت كرد، اجابت كردند او را. ذُونُواس الْيَهُودىّ خبر يافت، برخاست و لشكرى را از حِمْير برگرفت و آنجا رفت و آن مردمان را مخيّر بكرد ميان سوختن و جهودى. اختيار جهودى نكردند، خندقها بكند
1.روح الجنان، ج ۱۲، ص ۴۷.
2.روض الجنان، ج ۲۰ ،ص ۲۱۸.
3.روح الجنان، ج ۱۲، ص ۴۸.
4.روض الجنان، ج ۲۰، ص ۲۱۸.