1339
تفسير نورٌ علي نور ج2

كه وارد آن قصر مى شود ببيند و بشناسد. ۱

28. «ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً» .

روض الجنان: سعيد جُبير گفت: عبداللهِ عبّاس به طايف فرمان يافت. مرغى بيامد كه بر شكل او كس مرغ نديده بود و در نعش او شد و بيرون نيامد. چون او را دفن كردند، بر سر گورِ او هاتفى آواز داد و اين آيت بخواند. آوازش شنيدند و او را نديدند. بعضى دگر گفتند: اين روز قيامت گويند عِنْد الْبَعْث كه خلقان را زنده كنند: «ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ» ؛ أى صاحِبِكِ، يعنى جسد تِلْكَ النَّفْس، در وقت آنكه خداى تعالى جانها بازآفريند در اجساد و گويد: اى جانها: با تنها رَوى خشنود و من از شما خشنود. ۲
2914. علامه شعرانى: حاجت به اين تأويلات نيست و علت تكلّف آن است كه تصور مى كردند نفس تا در بدن نرود در بهشت نمى رود و اين خطاب به نفس پيش از آنكه با بدن ملحق شود صحيح نيست. اما حقيقت آن است كه نفس خود از لذت و آلام متأثّر مى شود حتى در دنيا و بدن آلت است و نفس خود پيش از بازگشت به تن از بهشت بهره مى گيرد ؛ از اين جهت داخل شدن بهشت را نسبت به نفس داد. ۳

1.روح الجنان، ج ۱۲، ص ۷۹.

2.روض الجنان، ج ۲۰، ص ۲۷۶ ـ ۲۷۷.

3.روح الجنان، ج ۱۲، ص ۸۷ .


تفسير نورٌ علي نور ج2
1338

بيابان و حصنى در ميان آن شهر و پيرامن آن حصن كوشكهايى بنا كرده بلند. گفت: فرا شدم آنجا و گمان بردم كه آنجا كسى باشد كه من احوال شتر از او بپرسم. بر در آن حِصن بنشستم. كس در نمى شد و بيرون نمى آمد و هيچ حسّى و حركتى نبود. گفت: از اسپ فرود آمدم و اسپ را ببستم و شمشير بركشيدم و از درِ حِصن در رفتم، دو بنا ديدم به غايت بلند و محكم، و دو دَر بر او آويخته از زَرّ سرخ مرصّع به انواع جواهر... . ۱
2912. علامه شعرانى: در يمن قصرهاى قديم بسيار بوده مانند قصر غمدان و در اوايل اسلام كهنه شده و بى اهل مانده و رفتن مردى در يكى از آن قصور و كاوش بازمانده آنان از مردى عرب بعيد نيست و شايد هم چيزى نفيس به چنگ آورند چنان كه هنوز از خرابه هاى قديم نفايسى به دست ما مى آيد. و مبالغات ديگر كه در اين حكايت آمده است عادت ناقلان است و غالباً در اين گونه قصص اتفاق مى افتد. و قول وهبِ بن منبّه حجت نيست. ۲
روض الجنان: [كعب الاحبار گفت]... و در اين روزگار يكى از جمله مسلمانان در آنجا شود [قصر شدّاد] مردى كوتاه باشد سُرخ روى سُرخ موى، خالى بر ابرو دارد و خالى بر گردن، به طلب شترى در بيابان مى گردد، با آنجايگاه افتد و در او شود و ببيند، و مرد حاضر بود، كعب الأحْبار بازنگريد مرد را ديد، گفت: هذا واللّهِ الرَّجُلُ؛ به خداى كه مرد اين است. ۳
2913. علامه شعرانى: سخن كعب الاحبار را باور نبايد كرد ؛ چون به دروغ گويى معروف بوده. و او همان است كه ابوذر غفارى (عليه الرحمه) در حضور عثمان وى را به عصا زد براى فتواى غلط كه داده بود و بد گفت و دشنام داد. و در كتب انبيا هر چه پيش گويى كرده باشند به اين تفصيل نخواهد بود كه كعب الاحبار شخص او را

1.روض الجنان، ج ۲۰، ص ۲۶۱ ـ ۲۶۲.

2.روح الجنان، ج ۱۲، ص ۷۸.

3.روض الجنان، ج ۲۰، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۵.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 138352
صفحه از 1440
پرینت  ارسال به