743
تفسير نورٌ علي نور ج2

از پيش دريده است زن راست مى گويد و مرد دروغ، اگر پيرهن از پس دريده است مرد راست مى گويد و زن دروغ. چون بنگريدند پيرهن از پس دريده بود. عزيز گفت زن را: «إنَّهُ منْ كَيدِ كُنَّ» ؛ اين جمله از كيد شماست و كيد شما عظيم باشد.
و دليل اين قول حديث عبداللهِ عبّاس است. گفت، چهار كس پيش از وقت سخن گفتند: پسر ماشطه دختر فرعون، و گواى يوسف عليه السلام و صاحب جريح الرّاهب و عيسى عليه السلام... . ۱
1743. علامه شعرانى: روايت از عرائس ثعلبى است. و در جاى ديگر از قصه اصحاب اخدود گويد: شش كودك در گهواره سخن گفتند. ۲ اين چهار را نام برده و يحيى بن زكريا و صاحب اخدود را افزوده است. و تفصيل قصه جريج راهب تاكنون براى من معلوم نگشت. ۳

31. «فَلَمّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ...» .

روض الجنان: آن چنان آمد كه ايشان انداختند. ۴
1744. علامه شعرانى: «انداختن» تدارك ديدن است و ما امروز گوييم نقشه كشيدن. ۵
روض الجنان: ضحّاك گفت: زماورد بود. ۶
1745. علامه شعرانى: «زماورد» فارسى است و معرب و اصل آن «بزم آورد»: خوراك آماده براى بزم و مجلس ضيافت، آن است كه در زمان ما ساندويچ گويند گوشت پخته و خاكينه و مانند آن در نان تنگ پيچند و به كارد ببرند و تناول كنند. ۷

1.روض الجنان، ج ۱۱، ص ۵۷ .

2.عرائس المجالس، ص ۳۹۵.

3.روح الجنان، ج ۶، ص ۳۷۲.

4.روض الجنان، ج ۱۱، ص ۶۲.

5.روح الجنان، ج ۶، ص ۳۷۵.

6.روض الجنان، ج ۱۱، ص ۶۲؛ در چاپ مشهد «بزماورد» ضبط شده است.


تفسير نورٌ علي نور ج2
742

زنا. «إِلاّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ» ؛ الا آنكه او را به زندان باز دارند يا عذابى مولم كنند او را.
عبداللهِ عبّاس گفت: ضَرْب تازيانه خواست و اين آن مثل ساير است كه گفته اند: «رَمَتنى بدائها و انسلت»* و دگر مثل كه گفته اند: «خُذِ اللِصَّ من قبل أن يأخذك»، و ما گوييم: «دزد باش و مرد باش».** ۱
1741. علامه شعرانى: * گويند مردى به نام سعد بن زيد مناة چند زن داشت، يكى از آنان در غايت صباحت و جمال فرزندى آورد و زنان ديگر بر او رشك مى بردند و پيوسته او را به عيبى كه خاص زنان است نسبت مى دادند و مى گفتند «يا عفلا» و عفل آن است كه چيزى درون موضع خاص وى بيرون آيد و نفرت آورد. زن جوان به مادرش شكايت برد، مادر گفت هرگاه آنان با تو به دشنام افتادند پيشدستى كن كه هر كدام عيبشان پيداتر است اسير دشمن شوند. وقتى كه آنان آماده دشنام بودند او به يكى گفت: «يا عفلا»، او گفت: «رمتنى بدائها و انسلت»؛ يعنى عيب خود را بر من نهاده خود را از ميانه به در برد. و گويند شريح در اين عيب چنين حكم مى داد كه زن بر سر پا بنشيند، اگر عفل از ميان موضع مخصوص او چنان آويخته شود و بلند و آشكار بود كه به زمين رسد عيب است وگرنه عيب نيست و فقهاى ما گويند آن عيب است كه از تنگى نامطلوب مانع مقاربت گردد. ۲
1742. ** بعيد مى نمايد اين سخن از صاحب كتاب؛ چون مفاد مثل عربى چيز ديگر است و در اين زمان گويند: پيش دستى كن كه پس نيفتى. ۳

26. «...وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ» .

روض الجنان: «وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ» ؛ اگر پيرهن يوسف

1.روح الجنان، ج ۶، ص ۳۷۱.

2.روض الجنان، ج ۱۱، ص ۵۶ .

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 139436
صفحه از 1440
پرینت  ارسال به