كسى تعبير نكرده، عين آن واقع مى شود و پس از وقوع دانند اين تعبير آن خواب بود. ۱
روض الجنان: و رسول صلى الله عليه و آله گفت: عجب مى دارم از يوسف و كرم او و صبر او. واللّهُ يَغْفِرُ لَهُ؛ و خداى بيامرزد او را، آنگه كه رسول آمد و او را پرسيد كه: تأويل خواب ملك چيست؛ بگفت و امتناع نكرد. و اگر به جاى او من بودمى، گفتمى، تا مرا از زندان برون نيارى نگويم. و عجب ديگر از صبر او! چون رسول باز آمد و گفت: بيرون آيى؟ ـ با مدّت دراز كه او در زندان بمانده بود ـ گفت: برو ملك را بگو تا احوال من از آن زنان بپرسد تا ايشان چرا دست ببريدند. و اگر به جاى او من بودمى، شتاب كردمى تا بيرون آمدمى. او سخت حليم و ساكن بوده است. ۲
1753. علامه شعرانى: اگر گويى: مگر پيغمبر ما در صبر و حلم به پايه يوسف نمى رسيد، گويم: مقصود نه آن است كه حلم يوسف پيش از حلم آن حضرت بود، بلكه مصلحت ديگر را كه مراعات آن نيز بايد كرد ناديده گرفت و حلم را بر آن ترجيح داد و پيغمبر فرمود اگر من بودم آن مصلحت را بر حلم ترجيح مى دادم. ۳
53 . «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّي...» .
روض الجنان: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي» ، آنگه گفت: من نفس خود را مبرّا نمى كنم كه نفس مردمان را به بدى فرمايد. و اين كلام بر سبيل خضوع و خشوع و كسر نفس گفت و انقطاع با خداى تعالى. ۴
1754. علامه شعرانى: پيغمبران هرگز دروغ نگويند ولو براى خضوع، و مراد آن است كه حقيقت عصمت از جانب خدا و به لطف او است و اگر عصمت نبود و نبوت نبود خلقت ذاتى من چنان نيست كه قهراً و جبراً از معصيت باز ايستم و اگر اين بود امتناع