94. «وَ لَمّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ...» .
روض الجنان: «وَ لَمّا فَصَلَتِ الْعِيرُ» ، چون كاروان برگرفت... چون كاروان بگسست از آنجا، حق تعالى باد شَمال را فرمود ـ اعنى فريشتگان باد را: تا بوى پيرهن در ربودند و به شامِّ يعقوب رسانيدند.
در خبر است كه چون كاروان از مصر بيرون آمد، برادران يوسف پيرهن بر افلاختند، باد درآمد و بوى پيرهن بربود و به يعقوب رسانيد.
آنگه خلاف كردند كه يوسف را بوى مخصوص بود؛ بعضى گفتند: يوسف را بوى بود مخصوص، و اين بعيد است براى آنكه بسيارى مردمان متنعّم باشند كه اندام ايشان را بوى مخصوص بود كه همه كس بيابد، و بهرى دگر گفتند: يوسف را بوى بود ولكن جز يعقوب نشناختى... . ۱
1779. علامه شعرانى: بوى او مى شنوم، كنايه از آن است كه اميد وصل او دارم و اين اصطلاحى است در عرب و عجم مشهور. ۲
96. «فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» .
روض الجنان: «أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» ؛ نه من گفتم شما را كه من از خداى آن دانم كه شما ندانى؟ چه خوش باشد مرد متردّد را، بَيْنَ الْيأسِ والطَّمع مُعَلَّقاً بَيْنَ الْبابِ والدّارِ، كه نزديك آن باشد كه يأسش بر اميد غالب شود همى نابيوسانى بَريد بشارت به سرعت ملاقات محبوب اشارت كند. ۳
1780. علامه شعرانى: به نظر مى رسد اين لغت [:نابيوسانى] از بيوسيدن و بيوس