767
تفسير نورٌ علي نور ج2

متقارب متدانى بهرى به بهرى نزديك همسايه يكديگر به شكل و صورت و مسافت به هم نزديكند، ولكن در تفاضل مختلف اند؛ بهرى خوش است و بهرى شوره است و بهرى نبات روياند و بهرى نروياند، «وَ جَنّاتٌ مِنْ اَعْنابٍ» ، و بستانهايى هست از انگور، «وَ زَرْعٌ» ؛ و كشتزار، «وَ نَخِيلٌ صِنْوانُ» ، ابن كثير و اهل بصره و حفص خواندند: و زَرْعٌ و نَخيلٌ صِنوانٌ و غيرُ صِنْوانٍ، به رفع عطفاً على قوله: «قَطِعٌ متَجاوِراتٌ» ، و التّقدير: و فى الاَرْضِ ايْضاً زَرعٌ و نخيلٌ. و باقى قرّاء به جرّ خواندند عطفاً على قوله: مِنْ اَعْنابٍ، گفت: در زمين نيز درختان خرمااند، «صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ» ؛ از يك بنه برآمده و بعضى دگر نه از آن اصل «يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ» ؛ همه را به يك آب، آب مى دهند. «وَ نُفَضّلُ بَعْضَها» ، آنگه گفت: بهرى را بر بهرى در ميوه تفضيل مى دهيم. و حق تعالى ما را در اين آيت وجه استدلال باز آموخت بر ملحدان و دهريان و طبايعيان و هر كه او اثبات صانعى حكيم نكند. ۱
1791. علامه شعرانى: تركيبى كه صانع آن حكيم نباشد محال است حكيمانه باشد؛ چنان كه نقش و كتابت روى كاغذ اگر به دست كاتب و نقاش ماهر نباشد هر صفحه در علمى و هر سطر در مطلبى و هر باب مشتمل بر حكمتى باشد. و فاعل بى اراده خط كج و معوج بى معنى و بى نظم روى كاغذ مى كشد. اين ميوه هاى مطبوع و شيرين با هزاران مصالح و فوايد دليل حكمت فاعل او است. از همين زمين كه انگور ماده شيرينى مى گيرد اگر ميوه تلخ بكارند ماده تلخى و گل معطر ماده خوشبوى و گل خوشرنگ سرخى و زردى و برگ مايه سبزى و هكذا. و اينها بى تدبير حكيم نتواند بود. ۲
روض الجنان: ابو هريره گفت، رسول عليه السلام گفت: مراد تفاضل است از ميان انواع خرما و ميوه چون: انار امليسى و دَقَل و ترش و شيرين. ۳
1792. علامه شعرانى: «امليس» بيابان خشك و انار امليسى انار دشتى است و ظاهراً انار

1.روح الجنان، ج ۶، ص ۴۵۹.

2.روض الجنان، ج ۱۱، ص ۱۸۱.

3.روض الجنان، ج ۱۱، ص ۱۸۲؛ در چاپ مشهد «نارسى» به جاى «انار امليسى» ضبط شده است.


تفسير نورٌ علي نور ج2
766

سير ماه و خورشيد از هزاران سال پيش تاكنون مقدارى معين است، حتى به ثانيه و ثالثه هم تغيير نكرده. و اين از معجزات قرآن است. ۱

3. «وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ وَ أَنْهاراً وَ مِنْ كُلِّ الَّثمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ»

روض الجنان: «وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ» ؛ او آن خداست كه بكشيد زمين را، يعنى بگسترد و بسط كرد، و حق تعالى در بدايت خلق زمين بيافريد بر جاى كعبه، و آنگه بفرمود تا جمله زمين از زير كعبه بيرون آوردند چنان كه جامه نوشته، لا از زير لا بيرون آرند. ۲
1789. علامه شعرانى: «نوشته» يعنى درهم پيچيده و درنورديده. و از اين آيه معلوم مى شود كه آب در آغاز بر خاك احاطه كلى داشت چنان كه هيچ از خاك پيدا نبود و اين ربع مسكون كه اكنون از آب بيرون است به تدريج بيرون آمد و به سبب سنگينى كوهها به اصل كره كه زير آب درياها است متصل و پيوسته است. و اگر اين ربع مسكون به قسمت مركزى پيوسته نبود هر قطعه آن مانند جزيره متحركى روى آب اقيانوسها به هر جانب مى رفت. ۳
روض الجنان: «مِنْ كُلِّ الثَّمراتِ» ؛ اى وجعلَ، بمَعْنى خَلقَ؛ بيافريد از هر نوعى از ميوه ها، «زوْجين اِثْنَيْنِ» ؛ دو جفت، يعنى دو صنف و دو نوع. ۴
1790. علامه شعرانى: در علوم امروزى ثابت شده است كه در نباتات مطلقاً جفت نر و ماده است. ۵
روض الجنان: «وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ» ، آنگه گفت: و در زمين پاره هايى هست

1.روح الجنان، ج ۶، ص ۴۵۸.

2.روض الجنان، ج ۱۱، ص ۱۸۰.

3.روح الجنان، ج ۶، ص ۴۵۸.

4.روض الجنان، ج ۱۱، ص ۱۸۰ ـ ۱۸۱.

5.روح الجنان، ج ۶، ص ۴۵۹.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 144161
صفحه از 1440
پرینت  ارسال به