799
تفسير نورٌ علي نور ج2

قدرت به نزديك ايشان... . ۱
1866. علامه شعرانى: قادرى و قدرت هر دو به يك معنى است چون «ياء» در قادرى مصدرى است الا آنكه اشاعره به قدرت تعبير مى كنند و آن را از صفات قديمه زايده بر ذات مى دانند و دلالت كلمه قادرى بر متصور ايشان واضح نيست. ۲

41. «وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الاْخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ» .

روض الجنان: قوله تعالى: «وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللّهِ» ، حق تعالى گفت: آنان كه هجرت كردند در رَه خداى و براى خداى از مكّه به مدينه آمدند، و «هَجْر» و «هِجران» مفارقت باشد و «هِجْرَة» فعلة باشد از او، اين بنا هيأت را بود كَالْحِلْيَةِ وَالمِشْيَةِ والقِعْدة. ۳
1867. علامه شعرانى: يعنى به هيئت راه رفتن و نشستن، و قعده و جلسه هر دو به معنى نشستن است به دو لفظ مختلف و با اختلاف حالت سابقه. ۴

67. «وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» .

روض الجنان: ... و يك روايت از عبداللهِ عبّاس كه گفت: «سَكَر4 آن است كه از ميوه ايشان حرام است و رزق حسن آنچه حلال باشد. قَتاده گفت: أما «سَكَر» خمرهاى [اعاجم ]باشد و روزى نيكو اين سركه و دوشاب. شعبى گفت: «سَكَر» آن باشد كه باز خورند و رزق حسن آنچه بخورند. ۵
1868. علامه شعرانى: به قرينه كلام «باز خوردن» به معنى آشاميدن و نوشيدن ترجمه

1.روح الجنان، ج ۷، ص ۱۰۳.

2.العقد الفريد : ج۳ ص۳۲۴ .

3.روض الجنان، ج ۱۲، ص ۴۱.

4.روح الجنان، ج ۷، ص ۱۰۷.

5.روض الجنان، ج ۱۲، ص ۶۱.


تفسير نورٌ علي نور ج2
798

كره احاطه داشت و اندكى از زمين از قعر دريا برجست و از آب به در آمد و باطن زمين هم اكنون مايع است و به سنگينى كوهها استوار گشته و گرنه پيوسته مى لرزيد. ۱

21. «أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيّانَ يُبْعَثُونَ» .

روض الجنان: آنگه آن را بند زد، گفت: مردگان اند و جمادات اند. ۲
1864. علامه شعرانى: يعنى تأكيد كرد. ۳

40. «إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» .

روض الجنان: «إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ» ، معنى آيت آن است كه ما چون خواهيم كه چيزى كنيم از اِحياء مَوتى و جز آن، مرا رنجى نرسد و مشقّتى نباشد، از طريق مثل بيش از آن نباشد كه گويد: «كُنْ» بباش، بباشد. ۴
1865. علامه شعرانى: از طريق مثل گفت براى آنكه علماى ما خطاب معدوم را جايز نمى دانند و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود كلمه «كن» همان ايجاد است و سرعت اطاعت ممكن را تمثيل به «كن فيكون» كرد. ۵
روض الجنان: و گفتند: ... چون خداى تعالى خلق كه آفريند و فعل كه كند به اين قول كند كه: «كُنْ» ، اگر اين كلام مُحدَث باشد آن را نيز كلامى و قولى بايد و آن قول را نيز قولى ـ حتّى يُؤدّى اِلى ما لا يَتناهى ـ پس بايد تا فعل مُحْدَث به كلام نامُحْدَث كند و اين گوينده فاضل را شرم نيامد از چنين فضل و عرض كردن اين فضل، و گمان برد كه خداى تعالى فعل به كلام كند، ندانست كه خداى تعالى فعل به قادرى كند، إمّا به

1.روح الجنان، ج ۷، ص ۹۲.

2.روض الجنان، ج ۱۲، ص ۱۹.

3.روح الجنان، ج ۷، ص ۹۳.

4.تاريخ الطبري : ج۴ ص۵۳۹ ، العقد الفريد : ج۳ ص۳۲۴ ، الكامل في التاريخ : ج۲ ص۳۴۶ ، مروج الذهب : ج۲ ص۳۶۰ ، البداية والنهاية : ج۷ ص۲۴۵ .

5.روض الجنان، ج ۱۲، ص ۳۶.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 139441
صفحه از 1440
پرینت  ارسال به