و خونريزى مثل است و هم در آبادى كشور همتى عجيب داشت. بعضى مورخان باغهاى معلق بابل را كه «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ»۱ است نسبت به او مى دهند و سدها و كانالها و نهرهاى بسيار از شط فرات و دجله براى مزارع كشيد و گويند نه عشر كتابخانه هاى بابل كه بر آجر به خط ميخى منقوش است به نام او است و تاريخ سلطنت او چنان در نظر مردم قديم مشهور بود كه بسيارى از يونانيان پس از وى، بلكه پس از اسكندر هم مبدأ تاريخ را از سلطنت بخت نصّر مى گرفتند چنان كه نصارا از ميلاد مسيح عليه السلام. و بخت نصّر فرزند نبوپالاسار پادشاه بابل بود و از جانب پدر به جنگ مصريان رفت و فرعون نكو را مغلوب ساخت و پس از پدر به پادشاهى نشست و چهل و دو سال پادشاهى كرد و در اين مدت چند بار با بنى اسرائيل مصاف داد تا آخر الامر صدقياه سلطان اسرائيليان را اسير كرد، اما ارمياى پيغمبر را كه در زندان وى بود آزاد ساخت و با احترام به بابل برد. و ساير اخبار وى را در تواريخ بايد خواند كه امروز به دست آوردن تفاصيل آن آسان است و در اين ابواب كتابها بسيار نوشته اند بالجمله بخت نصّر نزد دينداران از منفورترين و ظالم ترين ملوك و نزد اهل دنيا براى نظم و آبادى معظم و مكرم است. ۲
روض الجنان:... وَهْبِ منَبّه گفت: بخت نصّر در آخر عمرش در خواب ديد صنمى سرش از زر و سينه اش از سيم و شكمش از مس و رانهايش از آهن و پايهاش از گل خشك،* آنگه سنگى ديد كه از آسمان بيفتاد و بر او آمد و آن را پست كرد، اين خواب از دانيال بپرسيد. دانيال گفت: تعبير خواب آن است كه اين صنم كه ديدى تويى و فرزندان تو و پادشاهانى كه از پس تو باشند. امّا سرش كه از زر بود تويى كه بهترين ايشانى؛ و امّا سينه كه از سيم بود،** پسر تو باشد كه از تو به او چندانى فرق باشد كه از زر تا سيم... . ۳