37. «وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً» .
روض الجنان:... و آيت دليل است بر بطلان مذهب مجبّره از دو وجه: يكى آنكه ايشان على اختلافهم اثبات كارهى نكنند خداى را. ۱
1973. علامه شعرانى: چون مجبره گويند هرچه در جهان واقع مى شود خدا خواسته، پس خداوند هيچ چيز را كاره نيست و آن را كراهت ندارد. ۲
42. «قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً» .
روض الجنان: «قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ» ؛ آنگه گفت: بگو اى محمّد كه: اگر با خداى خدايانى بودندى، چنان كه شما گفتى، «لاَبْتَغَوْا» ، پس آنگه طلب كردندى به خداوند عرش راهى، و اين معنى دليل ممانعت است. آنگه در معنى او دو قول گفتند: يكى آنكه، «لاَبْتَغَوْا» ، اى طَلَبُوا اِلَيه وَاِلى قُربه والدُّنُوّ مِنه سَبيلاً، ايشان طلب آن كردندى كه راه آن جستندى كه به خداى رسند و به او نزديك شوند از آنكه راغب باشند به اين معنى از عظمت و جلالت خداى به نزديك ايشان. و اين قول قتاده و زجّاج است. و حسن بصرى و جُبّائى گفتند: لاَبْتَغَوْا، اِلى مُغالَبَتِهِ و مُضادَّتِهِ سَبيلاً. و اين قول است كه از او دليل ممانعت بر انگيخته اند متكلّمان. ۳
1974. علامه شعرانى: دليل تمانع آن است كه اگر واجب الوجود متعدد باشد قدرت هر يك محدود مى شود چون اگر يكى تواناتر باشد واجب اوست وديگرى ممكن و اگر هر دو برابر باشند مى تواند يكى ديگرى را از فعل او باز دارد؛ پس قدرت او مشروط است به عدم ممانعت ديگرى و رضايت او و اين منافى با واجب الوجود بودن است.