865
تفسير نورٌ علي نور ج2

مورد كافى است و يك معجزه كه پيغمبر اظهار نمايد نبوت او ثابت است. ۱

92. «أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلاً» .

روض الجنان:... و بعضى دگر گفتند «قَبِيلاً» ؛ اى جماعات جمع قبيله، و نصب او بر حال است، و آيت دليل است بر آنكه ايشان با كفرشان مشبّهى بودند، چه اين معنى روا ندارد الاّ آنكه خداى را جسم گويد ـ تعالى عُلُوّاً كبيراً. ۲
2011. علامه شعرانى: چون مردم عامى وجود غير جسم را انكار مى كنند و مى گويند اگر خدا و ملائكه هست بايد جسم باشند ديدنى و طلب اين معجزات ناشى از همان و هم غلط است. ۳

93ـ94. «أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً * وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَنْ يُؤمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى إِلاّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَسُولاً» .

روض الجنان: «هَلْ كُنْتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً» ؛ من هستم الاّ آدميى فرستاده؟ و اينكه شما گفتى در مقدور بشر نباشد* و جز فعل قادر الذات نبود.
«وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَنْ يُؤمِنُوا» ، آنگه بر سبيل تعجّب گفت: چه منع كرده است مردمان را از آنكه ايمان آرند «اِذْ جاءَهُم الهُدى» ، چون قرآن و بيان و ادلّه و معجزات به ايشان آمد، الاّ آنكه مى گويند: خداى آدميى را به پيغامبرى فرستاده است؟ ۴ **
2012. علامه شعرانى: * بلكه هيچ ممكن نباشد چون خدا جسم نيست و رفتن به آسمان براى ديدن خدا محال است. ۵

1.روح الجنان، ج ۷، ص ۲۸۴.

2.روض الجنان، ج ۱۲، ص ۲۹۱.

3.روح الجنان، ج ۷، ص ۲۸۶.

4.روض الجنان، ج ۱۲، ص ۲۹۳.

5.روح الجنان، ج ۷، ص ۲۸۶.


تفسير نورٌ علي نور ج2
864

90. «وَ قالُوا لَنْ نُؤمِنَ لَكَ حَتّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً» .

روض الجنان: «وَ قالُوا لَنْ نُؤمِنَ لَكَ حَتّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً» عكرمه روايت كند از عبداللهِ عبّاس كه: عُتبَة و شَيْبَه پسران ربيعه ...و نُبَيه و مُنَبّه پسران حجّاج مجتمع شدند در پس خانه پس از آنكه آفتاب فرو شد. و گفتند: كس فرستى تا محمّد حاضر آيد تا با او سخن گوييم و او را عذر بر انگيزيم. كس فرستادند كه اشراف قوم تو مجتمع شده اند و مى خواهند تا با تو سخن گويند، رسول عليه السلام به ايشان ظنّ خير برد و گفت: همانا ايشان را دل نرم شده است، بعضى نرم شدن. برخاست و آنجا رفت و او بغايت حريص بود بر ايمان و رشد ايشان، و ميان ايشان بنشست، گفت: چه كار را خواندى مرا؟ گفتند: اى محمّد! ما تو را براى آن خوانديم تا با تو عذر بر انگيزيم... .
گفتند: يا محمّد! اگر اين نكنى از خدايت در خواه تا فريشته اى را بفرستد از آسمان كه تو را تصديق كند، و در خواه تا تو را بُستانهاى بدهد، و تو را راه نمايد به گنجها زمين، و تو را كوشكها بدهد از زر و سيم و تو را مستغنى كند از آنكه در بازار طلب معاش بايد كردن تو را، چنان كه ما را. يا آسمان را پاره پاره بر ما فرو فگن... . ۱
2010. علامه شعرانى: اين گونه سخنان هزل آميز از جاهلان بسيار شنيده مى شود و علت آن است كه جاهل حد امور را درست نمى داند، گويد اگر طبيبان راست مى گويند كارى كنند كه هرگز نميرند يا مريض نشوند و اگر منجمان راست گويند معلوم كنند گنجها كجا است و بيرون آورند و اگر خداوند قدرت دارد كوههاى مكه را بردارد وبه جاى آن آب جارى سازد واگر تربت و دعا شفاى بيمار است همه اطبا و داروخانه ها را ببندند و به تربت ودعا اكتفا كنند واگر خدا دعاها را مستجاب مى كند وسائل و اسباب زراعت وصنعت و معيشت را بر اندازند. و حق آن است كه براى اثبات اين امور يك

1.روض الجنان، ج ۱۲، ص ۲۸۷ ـ ۲۸۹.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 139257
صفحه از 1440
پرینت  ارسال به