زبان يونانى نوشتند و زبان مقدس مذهبى گشت. و اگر زبان يونانى به حريفى قوى تر از خود ـ كه زبان عربى است ـ دچار نمى شد تا امروز هم اول زبانِ دنيا بود. بارى، الهام جهانگيرى به اسكندر سرّ الهى بود براى نشر و تعميم تمدن و از اين جهت او را تمكين كرد و اسباب داد. ۱
90. «حَتّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً» .
روض الجنان: ابن جُرَيج گفت: وقتى لشكرى آنجا رسيد، اهل آن زمين ايشان را گفتند: زنهار نبايد كه شما را آفتاب دريابد كه هلاك شوى! گفتند: ما نرويم تا آفتاب برآيد تا بدانيم كه اينكه شما گفتى راست است يا نه.آنگه نگاه كردند استخوانهاى بسيار ديدند، گفتند: اين چيست؟ گفتند: لشكرى وقتى اينجا برسيد، آفتاب برايشان برآمد، هلاك شدند، اين استخوانهاى ايشان است، بگريختند و آنجا بازناستادند. قتاده گفت: چنين گويند كه ايشان زنگيانند. ۲
2087. علامه شعرانى: قتاده تعقل نكرد كه زنگيان در طرف مشرق نيستند. ۳ روض الجنان: عمرو بن مالك بن اميّه گفت: مردى را ديدم كه حديث مى كرد و قومى بر او گرد آمده، مى گفت: من بر زمين صين رسيدم به اقصاى زمين، مرا گفتند: ميان تو و مطلع آفتاب يك روزه راه است. مردى از ايشان به مزد گرفتم، و آن شب رفتيم. چون به آنجا رسيديم گروهى را ديدم كه گوشهاى ايشان به بالاى ايشان بود، يكى لحاف كردندى و يكى دواج به وقت خفتن. و اين مرد كه با من بود زبان ايشان مى دانست، ايشان را گفت: ما آمده ايم تا ببينيم كه آفتاب چگونه مى برآيد، گفت: ما در اين بوديم آوازى شنيديم چون صَلصَله آواز آهن. گفت: من بيفتادم از آن هيبت