مقاومت ندارد و اين را يكى از نصارا از يونانيان نقل كرده است و گويد در آغاز كار او به جانب غرب تاخت و طوايف آنجا را كه غارتگر و ياغى بودند رام كرد و تا رود دانوب رفت و چون از طرف مغرب ايمن شد با لشكرى كه پدرش براى مبارزه با ايران آماده كرده بود آماده مشرق شد. و آنچه در اين كتابِ تفسير نقل شده غالباً مقتبس از عرائس ثعلبى است و با حذف مبالغات با آنكه مورخين نصارا گفته اند موافق است. اسكندر از سيزده سالگى شاگرد ارسطو بود وخداشناسى از او آموخته و موحد بود. و امام فخر رازى اشكال كرده است كه تعظيم اسكندر در حقيقت تعظيم ارسطو و تصديق فلسفه او است. و جواب آن است كه تعظيم ارسطو از خداوند بعيد نيست چون خداى تعالى در قرآن تعظيم عقل و عقلا بسيار كرده است و ارسطو فرد شاخص عقلاى جهان است اما تصديق همه افكار عقلاى جهان يا ارسطو را نفرموده است؛ چون تعظيم كسى موجب صحت همه افكار او نيست و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلامبعض اعمال عمر و ابى بكر را در نظم جهان و حفظ ظاهر اسلام تمجيد فرموده است و ارسطو خود از افلاطون تعظيم بسيار كرده وهمه عقايد او را صحيح نمى دانست وخداوند درباره بخت نصّر گفت «بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ»۱ ونيز حضرت امام جعفر صادق عليه السلام در توحيد مفضل از ارسطو به تجليل نام برده است. ۲
95ـ96. «قالَ ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً * آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتّى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً» .
روض الجنان: «قالَ» ؛ گفت: يعنى ذوالقرنين: «ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ» ؛ آنچه خداى مرا تمكين داده است در آن بهتر است شما مرا يارى دهى به قوّتى تا من از ميان شما و