905
تفسير نورٌ علي نور ج2

ايشان سدّى بكنم... اميرالمؤمنين على گفت: بالاى ايشان يك بَدَست بيش نيست، و بهرى از ايشان دراز درازند، و ايشان دندان و چنگال دارند چنان كه سباع... و هيچ از ايشان نباشد كه بميرد الاّ آنگه كه هزار فرزند بزايد، چون هزار تمام بزايد آنگه بداند كه وقت مرگ است او را. و به وقت چنان كه ما را باران آيد، ايشان را از دريا ماهى آيد چندان كه حدّ و اندازه آن جز خداى نداند. ايشان بگيرند آن ماهيان را و ذخيره كنند تا سال ديگر، و يكديگر را به آواز كبوتر خوانند، و آواز بلندشان چون كه بانگ گرگ باشد، و جفت چنان گيرند كه بهايم.
چون ذوالقرنين ايشان را بديد، بازگشت و قياس گرفت آنجايگاه را، و آن به آخر زمين تركستان بود از جانب شرق.* ما «بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ» ، صَدَفه، سنگ بود، بفرمود تا اساس آن چندانى بكندند كه به آب رسيدند، آنگه به سنگ برآورد صد فرسنگ در عرض پنجاه فرسنگ، و هر كه صافى سنگ بنهاد، بفرمود تا به جاى گِل، مس و روى گداخته در او ريختند تا همچون عرق كوه شد در زمين. اكنون آن سدّ به مانند بُرد يمانى است خطّى سياه و يكى سرخ و يكى زرد از سياهى آهن و سرخى مس.
آنگه روى به ميانه زمين نهاد كه در او انس بودند، در زمين مى رفت و شهرها مى گشاد و دعوت مى كرد تا به جماعتى رسيد، مردمانى را يافت مصلح، نيكو سيرت، با انصاف، حكم به عدل و قسمت بسويّت، حالشان يكسان بود. ۱ **
2092. علامه شعرانى: * اسكندر تا آخر تركستان وزمين مشرق رفت و مورخان فرنگى ويونانى هم آن را نوشتند و در آن نواحى بناها كرد. و اگر گوييم يأجوج و مأجوج از نژاد مغول و نزديك بلاد آنان بودند اسكندر سد را بدان جاها ساخته و محققين گويند آنان در نواحى شمال از آن سوى قفقاز و آسياى صغير بودند و فرنگيان آنها را سيت مى گويند پس سد هم در همان نواحى بنا شده است و در باب الابواب قفقاز سدى بوده است بدين وصف كه خداوند بيان فرموده و مورّخين

1.روض الجنان، ج ۱۳، ص ۳۶ ـ ۳۷.


تفسير نورٌ علي نور ج2
904

مقاومت ندارد و اين را يكى از نصارا از يونانيان نقل كرده است و گويد در آغاز كار او به جانب غرب تاخت و طوايف آنجا را كه غارتگر و ياغى بودند رام كرد و تا رود دانوب رفت و چون از طرف مغرب ايمن شد با لشكرى كه پدرش براى مبارزه با ايران آماده كرده بود آماده مشرق شد. و آنچه در اين كتابِ تفسير نقل شده غالباً مقتبس از عرائس ثعلبى است و با حذف مبالغات با آنكه مورخين نصارا گفته اند موافق است. اسكندر از سيزده سالگى شاگرد ارسطو بود وخداشناسى از او آموخته و موحد بود. و امام فخر رازى اشكال كرده است كه تعظيم اسكندر در حقيقت تعظيم ارسطو و تصديق فلسفه او است. و جواب آن است كه تعظيم ارسطو از خداوند بعيد نيست چون خداى تعالى در قرآن تعظيم عقل و عقلا بسيار كرده است و ارسطو فرد شاخص عقلاى جهان است اما تصديق همه افكار عقلاى جهان يا ارسطو را نفرموده است؛ چون تعظيم كسى موجب صحت همه افكار او نيست و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلامبعض اعمال عمر و ابى بكر را در نظم جهان و حفظ ظاهر اسلام تمجيد فرموده است و ارسطو خود از افلاطون تعظيم بسيار كرده وهمه عقايد او را صحيح نمى دانست وخداوند درباره بخت نصّر گفت «بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ»۱ ونيز حضرت امام جعفر صادق عليه السلام در توحيد مفضل از ارسطو به تجليل نام برده است. ۲

95ـ96. «قالَ ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً * آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتّى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً» .

روض الجنان: «قالَ» ؛ گفت: يعنى ذوالقرنين: «ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ» ؛ آنچه خداى مرا تمكين داده است در آن بهتر است شما مرا يارى دهى به قوّتى تا من از ميان شما و

1.بنى اسرائيل (۱۷): ۵ .

2.روح الجنان، ج ۷، ص ۳۷۹.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 147980
صفحه از 1440
پرینت  ارسال به