913
تفسير نورٌ علي نور ج2

دهد. خداوند در همان زمان عيسى عليه السلام را فرستاد ودين او روميان واتباع آنها را تسخير كرد و از اين جهت قصه يحيى و عيسى عليهماالسلام به هم مربوط است. ۱

25. «وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا» .

روض الجنان: ... «إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ» به آن درخت خرما ـ و آنجا درختى بود خشك گشته و سالخورده ـ و فصل زمستان بود و سرماى سخت. مريم عليهاالسلام پيش آن درخت آمد و پشت به آن درخت باز داد، درخت سبز شد و برگ برآورد و خوشه هاى رطب در آويخت از او، و اين دو معجز بود، يكى: درخت خشك شده تازه شدن، و دگر: در وقتى كه نه أَوان رطب بود، رطب بر درخت پيدا شدن.
هلال بن حيّان گفت عن ابى عبدالله كه: آنجا درخت خرما نبود*. ۲ 2107. علامه شعرانى: چون در نواحى فلسطين خرما نمى رويد يا ثمر نمى دهد. ۳
روض الجنان:... و در نصب «رُطَباً جَنِيًّا» دو قول گفتند. مبرّد گفت: مفعول به است تقديره هُزّى رُطَباً جَنِيّاً بِجِذْعِ النَّخْلَة، و بر اين قول «با» زيادت نباشد. ۴
2108. علامه شعرانى: مفسران در نصب «رُطَباً جَنِيًّا» دو وجه گفتند: يكى آنكه مفعول به باشد براى هزّى نه براى «تساقط» و ديگر آنكه حال باشد يا تميز. بنابر اول معنى اين مى شود كه بجنبان رطب را كه بر تنه درخت خرماست به جنبانيدن تنه درخت خرما را تا بيندازد رطب را بر تو. و بنابر دويم معنى اين است كه بجنبان تنه درخت را تا درخت خود بر تو بيفتد يعنى ثمره آن در حالتى كه رطب تازه است. و آن را تميز هم توان گرفت و بر اين وجه «باء» در «جذع النخلة» زايد است؛ زيرا كه در حقيقت جذع مفعول «هزّى» است و در وجه اول رطب مفعول «هزّى» مى باشد كه «باء» ندارد و به

1.روح الجنان، ج ۷، ص ۳۹۹.

2.روض الجنان، ج ۱۳، ص ۶۷.

3.روح الجنان، ج ۷، ص ۴۰۲.

4.روض الجنان، ج ۱۳، ص ۷۰.


تفسير نورٌ علي نور ج2
912

2105. علامه شعرانى: دركتب نصارا آمده است كه چون نام وى را يحيى گذاشت كسان وى پرسيدند: چگونه نام او را يحيى گذاشتى وحال آن كه در خاندان تو پيش از اين كسى بدين اسم نبود؟ ۱

15. «وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا» .

روض الجنان: «وَ سَلامٌ عَلَيْهِ» ؛ و سلام بر او باد، آن روز كه او را بزادند و آن روز كه بميرد، و آن روز كه او را زنده كنند... و گروهى گفتند: «وَ سَلامٌ عَلَيْهِ» ، معنى آن است كه: سلامت است او را از آن عبث شيطان در ولادت و اغرا و اغواى او در وقت بلوغ، و آن روز كه بميرد از هول مطّلع، و آن روز كه او را زنده كنند از اهوال قيامت و عذاب دوزخ. ۲
2106. علامه شعرانى: به ظاهر، مراد از مردن رفتن جان است از تن نه مردن حتف الانف؛ چون در روايات اسلام و نصارا حضرت يحيى را كشتند وچون در قرآن ذكر قتل او نيست مؤلف هم در شرح آن چيزى نياورده، ولى مسلمانان و مسيحيان متفقند كه چون وى مردم را به عمل به شريعت و ترك فحشا و منكرات دعوت مى كرد رئيس كشور يهوديه موسوم به هروديس كه از دست روميان حكومت بنى اسرائيل بدو مفوّض بود يحيى را به زندان افكند و يحيى وى را ازمباشرت با زنى هيروديا نام كه بر وى نامحرم بود منع مى كرد و هيروديس به فحشا اصرار داشت تا زن حيله انگيخت و فرمان قتل يحيى را از هيروديس گرفت و سر مطهر او را پس از كشتن در مجلس او آورد در طبقى و پيش او نهاد. خداوند بدين عمل بر آنان خشم گرفت و طيطوس را برآنها مسلط كرد چنان كه در سوره بنى اسرائيل گذشت و در آن عهد عادات و رسوم روميان در ميان امت موسى عليه السلام رسوخ كرده و در احكام شريعت سست شده بودند و نصايح متدينان در آنها اثر نداشت و طالب كسى بودند ظاهر شود و دين حق را رواج

1.روح الجنان، ج ۷، ص ۳۹۷.

2.روض الجنان، ج ۱۳، ص ۶۴.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 144048
صفحه از 1440
پرینت  ارسال به