955
تفسير نورٌ علي نور ج2

بدنى دارد و گرنه هيچ انسانى تا هست از ادراك كليات عاجز نيست. ۱

10. «ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ يَداكَ وَ أَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبِيدِ» .

روض الجنان: فَكَانَّهُ ظَلَمَهُ بِاَنْ ظَلَّمَهُ. ۲
2197. علامه شعرانى: ظلم كرد بر خدا به اينكه نسبت ظلم به او داد. ۳

13. «يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ * يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ» .

روض الجنان: «يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ» ؛ كسى را مى خواند و مى پرستد كه زيانش نزديك تر از سود است، يعنى اين بتان را كه مى پرستد براى آنكه او خود قادر نيست بر سود، و از عبادت ايشان او را در دنيا و آخرت زيان خواهد بود به خِزى و عِقاب «لَبِئْسَ المَوْلى» ؛ بد خداوندگارى است بت ايشان را. «وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ» ؛ و بد همسازى است... .
قوله: «يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ» ؛ نحويان در اين «لام» خلاف كردند، بعضى گفتند: صله است و زيادت،* و التّقدير: يَدْعُوا مَنْ ضَرُّهُ و بعضى گفتند: تأكيد است در بيان آنكه مضّرت او بيشتر از منفعت است، و اين حال مؤكّد و بليغ تر است، و اين معنى سخت ظاهر است، «لام» براى آن آورد. بعضى دگر گفتند: جواب قسمى مضمر است، اَىْ وَاللّهِ لَمَنْ ضَرُّهُ اَقْرَبُ مِنْ نَفْعه، بعضى دگر گفتند: يَدْعو، به معنى يقول است... . والتقديرّ: يقول لَمَن ضَرّهُ اقرَبُ من نفعه الهة اَوْ اِله. و بعضى دگر گفتند: يدعو از صله ضلال است، يعنى «ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ» الَّذى يَدْعُوه.
آنگه ابتدا كرد و گفت: «لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ» ، و محلّ او رفع بود بر ابتدا، و خبر او

1.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۷۳.

2.روض الجنان، ج ۱۳، ص ۳۰۲.

3.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۷۵.


تفسير نورٌ علي نور ج2
954

روض الجنان: ... «وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ» ؛ و بهرى از شما باشند كه ايشان را رد كنند به ارذل تر و خسيس تر عمرى، و آن حالت پيرى و خرفى باشد، و حق تعالى او را «اَرْذَل العُمُر» خواند براى آنكه حالت ضعف و عجز و نقصان عقل و تن باشد، و پس از آن مرد صلاح نفس اميد ندارد و داند كه آخر عمر است، و هر چه روز آيد نقصان زيادت خواهد بودن، از آنجا گفتند: الشيبُ اِحْدى المَيتَتَيْنِ؛ پيرى يكى است از دو مرگ، و قال بعضهم: و الشّيبُ احدى الميتَتَيْن تَقَدَّمَتْ اُولاهُما و تأَخّرَت اُخراهما «لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً» ، «لا» عاقبت راست بر آن تأويل كه گفته ايم تا كار او به جايى باز آيد كه هيچ نداند پس از آنكه دانست، و آن از نقصان عقل و فهم و ذكر او باشد كه او را كم شود و نسيان بر او غالب شود. ۱
2196. علامه شعرانى: هر چه از قواى انسان ناشى از تركيب مزاج و بدن است به ضعف بدن ضعف پذيرد چون تابع است و بدن متبوع او، و ضعف بدن موجب ضعف همه خواص و افعال او است. و از اين جهت در پيرى حافظه اندك مى شود چون در محلى از مغز سر است وادراك هر چه به سبب چشم وگوش وحواس ديگر باشد هم ضعيف مى شود اما ادراك كلى به هيچ يك از اعضاى بدن مربوط نيست، چون اعضا فقط از يك موجود مشخص خارجى متأثّر مى شود و كلى به هيچ عضو ملموس نمى شود وانسان آن را درك مى كند، به دليل اينكه سخن مى گويد و كلماتى كه در سخن گفتن به كار مى برد كلى است. حيوانات و كودكان خرد در حواس با انسان بالغ مشتركند و هر چه او مى بيند آنها مى بينند جز مفاهيم كلى و قواعد علمى كلى را واگر اين كلى ها ديدنى بود حيوانات هم مى ديدند و در علوم به اندازه انسان بودند. و از اين جهت گويند نفس انسان در ادراك عقلى حاجت به بدن ندارد و باقى است. پس بايد آيه كريمه «لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً» را حمل بر آن علم كرد كه حاجت به بدن و اعضاى

1.روض الجنان، ج ۱۳، ص ۲۹۹ ـ ۳۰۰.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 139591
صفحه از 1440
پرینت  ارسال به