977
تفسير نورٌ علي نور ج2

نگذاشتن به ارادات وعقايد اشخاص و استبداد مطلق موجب تنفر و عدم رضايت مردم است، وعدم رضايت آنان موجب خشم الهى است و عذاب. ۱

60. «وَ الَّذِينَ يُؤتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ» .

روض الجنان: «وَ الَّذِينَ يُؤتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ» ؛ و آنان كه بدهند آنچه بدهند، و دلهاى ايشان ترسان بود از آنكه رجوع ايشان با خداى خواهد بودن. و «واو» فى قوله: «وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ» ، «واو» حال است، يعنى در آن حال كه مى دهند مى ترسند، و اين چنان بود كه امير المؤمنين عليه السلام اين سه شبانه روز به روز روزه داشت، و به شب طعام مى داد، و مى گفت: «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً * إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً» ، ۲ اين قرائت عامّه قرّاء است. و عايشه روايت كرد كه رسول عليه السلامخواند: وَالَّذين يأتون ما أتوْا، مِنَ الاِيتان الّذى هو المَجى ء، يعنى يَفْعلون مافَعَلو و قلوبهم وَجِلةٌ؛ و آنان كه كنند آنچه كنند و دلهاى ايشان ترسان بود.، اين قرائت شاذّ است و جز عايشه تنها روايت نكرد. ۳
2239. علامه شعرانى: قرائت بايد متواتر باشد و هيچ كس از مسلمانان قرائت غير متواتر را جايز ندانسته است و آنها كه در عهد ما اين سخن مى گويند از نادانى است. ۴
روض الجنان: ... امير المؤمنين عليه السلام گفت: انَّ الله تعالى اَمَرَ عِباده تَخييراً وَنهاهُم تحْذيراً، وَكَلَّفَهُمْ يسيراً وَلَمْ يُكلّفْ عسيراً واَعْطى علَى القليل كثيراً، وَلَمْ يُطَعْ مُكْرِها. ۵
2240. علامه شعرانى: خداوند مردم را به اجبار به كار خير وادار نكرد؛ چون مصلحت در اين بود كه انسان بالطبيعه مختار باشد وجبر بر خلاف طبيعت او است. هر موجود را كه بر خلاف طبيعت او مجبور كنند آثار او از وى پديد نيايد مانند آنكه نهال را زير

1.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۱۴۰.

2.تاريخ الطبري : ج۴ ص۴۹۹ .

3.انسان (۷۶): ۹ـ۱۰.

4.روض الجنان، ج ۱۴، ص ۳۸ ـ ۳۹.

5.أنساب الأشراف : ج۳ ص۳۱ ، شرح نهج البلاغة : ج۱۴ ص۱۰ .


تفسير نورٌ علي نور ج2
976

41. «فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظّالِمِينَ» .

روض الجنان: «فَاَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ» ؛ بگرفت ايشان را صيحت عذاب، «بِالْحَقِّ» ؛ به حق و استحقاق «فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً» ؛ كرديم ايشان را غُثاء، و آن رود آورد* بود كه سيل بر سر گيرد. «فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظّالِمِينَ» ؛ هلاك باشد قوم بيداد كاران را**. ۱
2236. علامه شعرانى: * «رود آورد» يعنى آورده رود چون آب در سيل گاه افتد آنچه آورد از خاشاك و غير آن رود آورد باشد. ۲
2237. ** لازمِ مذهبِ مادى بيداد گرى و استبداد است و مراعات نكردن احترام افراد؛ چنان كه به تجربه معلوم شده هر گاه دولت مادى بر سر كار آمد استقلال فردى و احترام جان و مال و ناموس اشخاص از ميان رفت مانند دولت قرامطه وملاحده ومزدكيان و بابكيان خرميه وغير ايشان. ۳

44. «ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤمِنُونَ» .

روض الجنان: «كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ» ؛ هر گه كه رسولى به امّت خود آمد او را به دروغ داشتند. «فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً» ، يعنى فى الهلاك بهرى را بر اثر بهرى هلاك كرديم پياپى بى تأخيرى. «وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ» ، جمع اُحْدُوثه؛ و ايشان را مثلى ساير كرديم كه: ايشان مثل زنند و عبرت برگيرند با ايشان، و اين لفظ در شرّ به كار دارند. «فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤمِنُونَ» ؛ هلاك باد قومى را كه به خداى ايمان نيارند. ۴
2238. علامه شعرانى: لازمِ دولت ملاحده عدم ثبات و تزلزل است؛ چون احترام

1.روض الجنان، ج ۱۴، ص ۲۵.

2.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۱۳۹.

3.روض الجنان، ج ۱۴، ص ۲۶.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 138456
صفحه از 1440
پرینت  ارسال به