991
تفسير نورٌ علي نور ج2

پاره اى بخوردى. رسول عليه السلام به منبر برآمد از سر دلتنگى و خطبه كرد و گفت يا قوم: يا مَعْشَرَ الْمؤْمنينَ مَنْ يَعْذِرُني مِنْ رَجُلٍ بَلَغَني اَذاهُ في اَهْلي؛ اى قوم! كه معذور دارد مرا از مردى كه مرا مى رنجاند از اهل من و عبدالله اُبىّ سَلُول را خواست. سعد مُعاذ** بر پاى خاست و گفت: يا رسول الله! من تو را از او معذور دارم، اگر از اَوْس است بفرماى تا گردنش بزنم... . ۱
2270. علامه شعرانى: * در سيره ابن هشام گويد: على عليه السلام گفت: يا رسول الله، زنان بسيارند و تو مى توانى به جاى عايشه زن ديگر بستانى واز بريره بپرس او به تو راست مى گويد. ۲ و به نظر مى رسد اين حكايات مجعول باشد وعايشه پس از مدتى حكايت را فراموش كرده بود وعلت آن را خواهيم گفت. ۳
2271. ** بايد دانست كه سعدبن معاذ در غزوه بنى قريظه كه درباره آنها حكم كرد به كشتن مردان و اسيرى زنان و فرزندان، از دنيا رفت در سال پنجم هجرت. و غزوه بنى المصطلق كه تهمت به عايشه در آن غزوه اتفاق افتاد در شعبان سال ششم هجرت بود و سعد بن معاذ آن هنگام زنده نبود. و اين حكايت كه از عايشه نقل شده به نظر صحيح نمى آيد و گويا عايشه پس از مدتى كه اين حكايات را نقل مى كرد واقعه گذشته را فراموش كرده بود. ۴
روض الجنان: فرّاء گفت: عُصْبَة، در لغت از يكى تا چهل باشد. «لا تَحْسَبُوهُ» ؛ مپندارى كه آن بتر است، يعنى آن اِفك و دروغ و بهتان شما را كه مبهوت و مكذوبى. «بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» ؛ بل آن بهتر شما را براى آنكه شما بر ايشان مستحقّ عوض شوى*، و چون بر آن صبر كنى مستحقّ ثواب شوى. آنگه گفت: «لِكُلِّ امرءٍ مِنْهُمْ مَااكْتَسَبَ مِنَ الاِثْمِ» ؛ هر مردى را از شما آن است كه اكتساب كند از گناه، يعنى جزاى آن و وبال و عقوبت آن

1.روض الجنان، ج ۱۴، ص ۱۰۶ ـ ۱۰۷.

2.سيرة النبى، ج ۳، ص ۷۶۷.

3.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۱۹۴.


تفسير نورٌ علي نور ج2
990

كتاب يا غير اهل كتاب، پيش از نزول سوره توبه است كه در اواخر عمر رسول الله صلى الله عليه و آلهنازل شد و كفار را نجس فرمود. ۱
روض الجنان: عايشه گفت: ... نگه كردم صَفْوان بن المُعَطَّل السُّلمىّ در آن منزل كه پيش از آن بخفته بود، از لشكر باز مانده بود، مى آمد بر شترى نشسته. چون مرا ديد بشناخت، از آنكه مرا ديده بود پيش از حجاب... . ۲
2268. علامه شعرانى: از اين عبارت معلوم مى گردد حجابى بر زن واجب است كه چون او را ببينند نشناسند و اگر روى باز باشد البته او را خواهند شناخت. ۳
روض الجنان: گفت: تَعَسَ مِسْطَح؛ به روى دراياد مِسطَح. ۴
2269. علامه شعرانى: نفرين است و برو در آمدن ترجمه تعس است. ۵
روض الجنان: ... گفت: او در حقّ تو چنين و چنين سخنى گفت: من دلتنگ شدم و بدانستم كه آن گرانى رسول با من از آنجاست. دستورى خواستم از رسول و گفتم: تا به خانه پدر روم. دستورى داد، من برفتم. مادر و پدر را گفتم: در حقّ من مردمان چه مى گويند؟ ايشان گفتند: چنين حديثى مى گويند، و رسول عليه السلام از آن دلتنگ است، ولكن ما را چيزى نگفت. من در گريستن نشستم و شب و روز مى گريستم و بيمارى با سر گرفت مرا و رسول عليه السلام اُسامَة بن زَيْد را و علىّ بن ابى طالب را عليه السلام بخواند و در باب من با ايشان انديشه كرد. امّا اُسامَه گفت: سخن اصحاب اغراض نبايد شنيدن و امساك بايد كردن بر او. و امّا علىّ بن ابى طالب گفت: راى تو قوى تر باشد در هر كارى.* بُرَيرَه را بخواند ـ و او زنى بود كه با من در سراى بودى ـ گفت: عايشه را چگونه دانى؟ گفت: والله يا رسول الله كه من هيچ خطا و تهمت نديدم جز آنكه كودك است و جوان و وقتها كه خمير كرده بودى از آن غافل شدى تا گوسپند از آن

1.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۱۹۲.

2.روض الجنان، ج ۱۴، ص ۱۰۵.

3.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۱۹۳.

4.روض الجنان، ج ۱۴، ص ۱۰۶؛ در چاپ مشهد «به روى درآيا» ضبط شده است.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 144178
صفحه از 1440
پرینت  ارسال به