997
تفسير نورٌ علي نور ج2

هيأت سواد چنان كه ما مى دانيم از تاريكى هوا در شب، و چون چنين باشد وصف خداى تعالى كردن به نور بر حقيقت روا نباشد، و امّا بر سبيل توسّع و مجاز روا بود عَلى اَحَدِ الوُجُوه*. امّا به معنى مُنَوّر چنان كه گفتيم عدل به معنى عادل، و امّا به معنى هادى على وجْه التشبيه، و امّا على طريق المدح... . ۱
2285. علامه شعرانى: نور و ظلمت را جسم ناميدن به اصطلاح اهل شرع و عرف بعيد نيست، چنان كه جسم مثالى و صورتهاى عالم رؤيا را هم جسم مى نامند. و خداوند در قرآن «إِنِّي أَرى سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ»۲ آنها را گاو فربه و لاغر و خوشه سبز وخشك ناميده ونيز «أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ»۳ و «إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً»۴ و امثال آن بسيار و صور عالم برزخ هم از اين جهت جسمند اگر چه رقيق باشند. اما اطلاق نور بر خداوند تعالى توسّع و مجاز است؛ چون طول وعرض در او نيست واستعاره نور براى واجب الوجود از آن جهت است كه به تابش نور همه چيز هويدا مى گردد و به افاضه واجب تعالى همه ممكنات پيدا مى شود. ۵
روض الجنان: ... آنگه مثل زد نور خود را به چراغ وايى كه در او چراغ باشد. و گفته اند كه: «كَمِشْكوةٍ» ، كُوه باشد بر ديوار كه آن را منفذ نبود چراغ بر او نهند. و اصل مِشكات، وعايى باشد از اَديم مانند دلوى كه آب در او سرد كنند. ۶
2286. علامه شعرانى: در لسان العرب در معنى شكوه گويد: «قيل هو وعاء من ادم يبرد فيه الماء». ۷
روض الجنان: پليته. ۸

1.روض الجنان، ج ۱۴، ص ۱۴۲ ـ ۱۴۳.

2.يوسف (۱۲): ۴۳.

3.يوسف (۱۲): ۳۶.

4.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۲۱۸.

5.روض الجنان، ج ۱۴، ص ۱۴۳.

6.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۲۱۹. لسان العرب، ج ۱۴، ص ۴۴۱.

7.روض الجنان، ج ۱۴، ص ۱۴۴.


تفسير نورٌ علي نور ج2
996

ديگر نديده ايم. ۱
روض الجنان: مُعاذ جبَل روايت كرد: با رسول حاضر بودم به گواه گيران* مردى انصارى. ۲
2283. علامه شعرانى: مانند حنابندان و گوسفند كشان الف و نون در آخر كلمه دلالت بر انجمن كردن و اجتماع در شادى يا عزا است. ۳

32. «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ...» .

روض الجنان: و رسول عليه السلام گفت: عَلَيْكَ بِذاتِ الدّينِ تَرِبَتْ يَداك، گفت: بر تو با د كه زن ديندار به زنى كنى كه دستهات خاك آلود باد، يعنى درويش باداش. ۴
2284. علامه شعرانى: دستت خاك آلود باشد نفرين است در حق آنكه طمع مال كند در تزويج؛ يعنى پيوسته درويش وتهى دست باد اين مرد و «شين» در آخر «باداش» ضمير غايب است به جاى او، مثل آنكه گويد درويش باد او، و در فارسى آمده است: «اينش» به جاى اين است او. و«اينت» يعنى اين تويى. ۵

35. «اللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ ... كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللّهُ الْأَمْثالَ لِلنّاسِ وَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» .

روض الجنان:...امّا حقيقت نور جسمى باشد رقيق، مُضى ء، چنان كه ما مى بينيم از شعاع آفتاب و ماه و روشناى آتش. و حقيقت ظُلمت، جسمى باشد رقيق مختصّ به

1.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۲۱۱.

2.روض الجنان، ج ۱۴، ص ۱۳۲.

3.روض الجنان، ج ۱۴، ص ۱۳۴.

4.روح الجنان، ج ۸ ، ص ۲۱۴.

  • نام منبع :
    تفسير نورٌ علي نور ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    صادقي، محسن؛ مروي، عباسعلي
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 138225
صفحه از 1440
پرینت  ارسال به