105
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1

چنان كرد كه پدر مى خواست؛ مدّتى ما را به شاگردى خويش مفتخر داشت. هر چند راه دشوار و پر سنگلاخ بود و مهابتِ كار، بيمى بزرگ بر دلهايمان مى نهاد، ولى چون سرپيچى فرمان پدر را زهره نداشتيم، بيم دلى را به يك سو نهاديم و اخلاص را به اطاعت همراز كرديم.
آرى، به سر بردن اين كار شگرف، بى مدَد غيبى و خواستِ او، ما را زهره نبود؛ ديگر آنكه، چون عنايت و لطف خداوندى شامل ما باشد، از دل و جان به راهِ او، كه صراط مستقيم است و ما را بدان ارشاد فرمود، قدم نهاديم؛ چه راهى ديگر پيشِ پاىِ خويش نمى شناختيم.

جز خدمت روى تو ندارم هوسىمن بى تو نخواهم كه برآرم نفسى
بدين سان، عشق به تلاوت كلام ربّانى و ترجمه آيات آسمانى در من ايجاد گرديد. هر بار كه به محضر استاد مى شتافتم و نغمه هاى خدايى را از زبان گويا و سخنان شيواى آن مردِ خدا به گوشِ دل مى شنودم، ولَعى بيشتر در خويشتن احساس مى كردم! چندى گذشت و پدر ما را در حضور استاد بيازمود و چون از بوته امتحان، گداخته بيرون آمديم، خشنودى پدر را در ديدگان پر فروغِ وى مشاهده نموديم، دلهايمان از سرِ ذوق و شادى به تپش افتاد، سر از پاى نمى شناختيم؛ زيرا تحسين لذّت توفيق را درك مى كرديم! پدر مرا به هديّتى عزيز و گرانبهاء مُباهى داشت و آن، كه تا به امروز چون جان شيرينِ خويش، عزيز و گرامى اش داشته و مى دارم، كتاب مستطاب تفسير كبير روض الجنان و روح الجنان معروف به تفسير ابوالفتوح رازى بود كه از آن تاريخ، روز و شب، در سفر و حضر با آن دمخور و دمسازم و دماغ دل و مشام جان را به روايح خوشبويش، تر و تازه مى دارم. از آن پس هرگاه فراغتى دست داد، به مطالعه آن سرگرم شدم و از آن گنجينه گرانبهاى معارف اسلامى بهره ها بردم و يادداشتهايى فراهم نمودم.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1
104

وارسته، در ترجمه كلام خدا و بيان مقصود، آن چنان جذّاب و دلپذير بود كه تا اعماق وجود من كارگر افتاد و تا به امروز سخنان دلنشين آن فقيرِ منزوى را همچنان در پرده هاى گوش دلم، طنين انداز مى بينم.
وى با احاطه اى كه به رموز و اسرار قرآنو احاديث و دقايق عرفان داشت و خود، بى حرف و سخن، عارفى سوخته دل و شاعرى وارسته بود، در پرورش مطالبِ عميق كتاب آسمانى، به قدرى ذوق و سليقه نشان مى داد كه مزيدى بر آن متصوّر نبوده و نيست. مباحث دشوار توحيد و صفات خداوند را كه از مهم ترين و پيچيده ترين مباحث كلام و تصوّف و فلسفه است و نيز اشارات و اسرار قرآن را با ذوق عارفانه خويش، چنان تعبير و توضيح و توجيه مى نمود كه شنونده به جز فهم و درك آن همه مطالب غامض، به سبب فصاحت و شيوايى سخنِ او به حالتى خوش و روحانى فرو مى رفت و ساعتها در آن خلسه روح پرور باقى مى ماند و نور ايمان در زواياى دل تاريكش پرتو افكن مى شد و چراغ معرفت بر مى افروخت و تحت تأثير معجز آساى سخنان آن مرد خدا، زير لب زمزمه كنان چنين مى گفت:

چشمى دارم همه پر از صورت دوستبا ديده مرا خوش است تا دوست دروست
از ديده و دوست فرق كردن نه نكوستيا اوست به جاى ديده يا ديده خود اوست
سالى چند بر اين منوال گذشت و پدر همچنان ما را به اينجاى و آنجاى مى برد و در مجالس خصوصى و خانه هاى دوستان يكرنگ و يكدل و مؤمن خويش، در پاىِ بحث و گفت وگوهاى دينى و اخلاقى و حِكَمى شركت مى داد. سرانجام بر آن شد كه يكباره برادرم و مرا، به آن پير داناى گداخته دل بسپارد و از وى بخواهد كه جداگانه، ما را تحت تعليمات خويش قرار دهد. آن پير سوخته دل و عارف ربّانى نيز

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    زماني نژاد، علي اكبر
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 115577
صفحه از 504
پرینت  ارسال به