براى مبالغه و تكثير فعل باشد؛ چون: تقطيع و تكسير و تفريق و مانند اين، و أبناء جمع ابن باشد و جمع تكسير گويند اين را، و جمع سلامت او بنون باشد در حال رفع، و بنين در حال نصب و جرّ. و اصل ذبح، شق و شكافتن بود. يقال: ذبحت المسك، اذا فتقت فارته. چون نافه مشگ بشكافى، ذبحت گويى و ذبح نيز فتّ بود؛ چون فشردن غوره، و فتّ كسر باشد؛ چنان كه شاعر گفت:
كأَنَّ عَيني فِيها الصاب مذبُوحٌ؛ اى مفتوت من قولهم.
الفَتُّ في العينِ كفَتِّ الحِصرَمِ.
و مذبح، حلق بود و مِذبح، كارد باشد كه آلت ذبح بود و ذَبح مصدر بود و ذِبح گوسپند باشد كه كشتن را شايد، من قوله تعالى: «وفديناه بذبح عظيم» . و ذبح نبتى تلخ باشد، من قول الأعشى: «انما قولك صاب وذَبَح». و سبب در كشتن پسران بنى اسرائيل، آن بود كه....
امّا در بحث لغوى از كلمه «تقوا»، كه در تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 40 ۱ پيش مى كشد، بر شيوه و مذاق صوفيان و در مشرب عرفان نيز به گفت و گوى مى پردازد:
اكنون بدان كه اصل تقوى، وَقوى بوده است من وقيت؛ چون: تكلان من وكلت، وتخمه من وخم. و متقى آن باشد كه بپرهيزد از معاصى و ترك واجبات و اصل كلمه از وقايت است و آن حفظ باشد؛ يعنى خويشتن از معاصى نگاه دارد و اهل علم در تقوا و متّقى بسيار سخن گفته اند. در خبر است از رسول عليه السلام پرسيدند از تقوا. گفت: مجمع تقوا اين آيت است كه: «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاْءِحْسانِ»۲ تا به