قولى ديگر آن است كه شما مى دانى كه با خداى تعالى ضدّ و ندّ درنخورد و سزا نبود، ولكن جحود مى كنى (تفسيرابوالفتوح رازى، ج 1، ص 65). ۱
درد كردن: متألّم ساختن.
انس مالك گويد كه رسول عليه السلام زنى را ديد كه بر كودكى مى گريست. او را گفت: اتقى اللّه و اصبرى؛ از خداى بترس و صبر كن. زن گفت: مصيبت من تو را درد نمى كند (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 237). ۲
در دل گرفتن: عزم كردن و تصميم گرفتن.
او در دل گرفت كه طاعت ندارد آدم را. در دل گرفت كه اگر مرا بر او مسلّط كند، هلاكش كنم (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 86). ۳
دَرزَن: سوزن.
آنكه اهل درزن باشد، نه سزاى كرزن باشد. مردت با درزن است و زنت با كرزن (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 710). ۴
درزه: توده و پشته علف و خار و خاشاك (برهان).
و گفته اند، عناق دختر آدم عليه السلام بود و اول كسى بود كه بغى كرد در زمين، و هر انگشتى از انگشتان او سه گز بود و دو گز بر هر انگشتى ناخنى از آهن به مانند داسى، و چون بر زمين بنشستى يك گزبان زمين مشغول كردى. او از دشت مى آمد و درزه هيزم بر سر نهاده لايق او. چون آن دوازده كس را بديد، از ايشان عجب آمد او را (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 2، ص 119). ۵
درزى كردن: خياطى. درزى گرى. الخياطة.
وايذاء رنجى باشد كه به تلف نفس نرسد و ايذاى ايشان قوم موسى را آن