ج 1، ص 391). ۱
عهد ستدن: پيمان گرفتن.
عهد شكافتن: پيمان شكستن، نقض عهد.
مفسّران گفتند، مراد جهودان اند كه خداى تعالى در تورات عهد بستد از ايشان كه حديث رسول پنهان نكنند؛ خلاف كردند تورات را و عهد بشكافتند... (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 74). ۲
عيب ناك: به عيب آميخته. معيوب.
«فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها» ؛ من خواستم تا آن را عيب ناك كنم، چو از پيش روى ايشان پادشاهى ظالم بود كه كشتيها درست به غصب مى ستد (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 3، ص 441).
«غ»
غارتيدن: غارت كردن.
اهل مكّه اين بشنيدند، مجتمع شدند و حميت جاهليت كار بستند و بانگ بزدند كه هر كسى كه باز پس ايستد، سرايش ويران كنيم و ثقلش بغارتيم (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 2، ص 512). ۳
غنيمت كردن: به غنيمت بردن.
و شما اهل حميت و انفى به اين همه عدول كردند از معارضه قرآن آوردن و دست با تيغ زدند و اختيار قتال كردند تا كشته گشتند و زنان و فرزندان ايشان را به اسيرى بردند و مالهاى ايشان را غنيمت كردند (تفسير