فلانه ۱ : فلان.
گفتند: برو، محال مگوى. عزير صد سال است كه مفقود است و كس از او هيچ نشان نديد و هيچ خبر نشيند و گفت، من فلانه ام پرستار او (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 456). ۲
«ق»
قحط ناك: قحط شديد. خشكسال.
وهب گفت: سبب آن بود كه سالى قحط ناك آمد بر ايشان و ايشان رنجور شدند. مى گفتند: كاشكى به مردمانى تا از اين محنت برستمانى (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 414). ۳
مثال ديگر:
فرّاء گفت: سنين، يعنى سال از پس سال قحط ناك (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 2، ص 446). ۴
مثال ديگر:
گفت: به هيچ زمين خشك قحط ناك گذشته باشى كه درو هيچ نبات نبينى (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 4، ص 384). ۵