ورق 45. نيز، ر. ك: همان، ورق 255؛ هداية المتعلّمين، ص 33 و 98 و 110؛ الأبنية، زليگمان، ص 32، 35 و 54 ـ 60؛ السامى فى الأسامى، ص 122؛ فرّخ نامه جمالى، ص 174 و 217؛ خواب گزارى، ص 376).
ساو: خالص، بُراده زَر. در فرهنگ ها چنين معنى اى براى «ساو» ذكر شده است؛ ولى از گفته شيخ، معناى ديگرى براى اين واژه به دست مى آيد: «و اگر زر ساو باشد، از معدن گرفته كه به گداختن و اصلاح محتاج باشد، بر او قطع نباشد و اگر زر خالص بُوَد، قطع واجب باشد به نزديك ما، كه زرساو، ظاهراً زرِ كانى و معدنى است».
سُنْب: سُم. در حاشيه آورده اند: «از نوع تبديل حرف ميم به ب در كتاب...» كه اين جا تبديل «نب» [به] «م» است، نه «ب» [به] «م»؛ مانند اين كلمات: دنب، خنب، شكنب، شنبليت (شمبليت).
شكوهيدن: عظمت خويش اظهار [را] كردن، ترسيدن: «... قريش، از آن بِشكوهيدند». معنى اوّل، درست نيست.
شِكَرفيدن: لغزيدن. در حاشيه آورده اند: «در متن تفسير، شِكَرفيدن ضبط شده؛ ولى مسلّما شكوخيدن بوده است، به معنى لغزيدن و افتادن، ظاهراً اشتباه است؛ چون در برهان قاطع (يكى از سه فرهنگ مورد مراجعه)، «شِكَرفنده» ضبط شده است. البته شكوخيدن نيز به اين معنى آمده است (السامى، ص 331: «سكرفند») و به اين معنى، شكوخندگى، شكرفندگى، شكوهيدن] و] شكوخنده در فرهنگ ها ضبط است.
در تفسير پاك (بنياد فرهنگ ايران)، «شكروفان = خاسرون» آمده است (ص 65) كه گويا با اين مصدر، بى ارتباط نيست.
فرا يافتن: درك كردن، فهميدن و دريافتن: «اين، چيزى است كه روايت مى كنى يا چيزى كه فرا يافته اى به دروغ. ظاهرا فرا بافتن باشد: «بگو: آن كس ها كه فرا