27
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1

ورق 45. نيز، ر. ك: همان، ورق 255؛ هداية المتعلّمين، ص 33 و 98 و 110؛ الأبنية، زليگمان، ص 32، 35 و 54 ـ 60؛ السامى فى الأسامى، ص 122؛ فرّخ نامه جمالى، ص 174 و 217؛ خواب گزارى، ص 376).
ساو: خالص، بُراده زَر. در فرهنگ ها چنين معنى اى براى «ساو» ذكر شده است؛ ولى از گفته شيخ، معناى ديگرى براى اين واژه به دست مى آيد: «و اگر زر ساو باشد، از معدن گرفته كه به گداختن و اصلاح محتاج باشد، بر او قطع نباشد و اگر زر خالص بُوَد، قطع واجب باشد به نزديك ما، كه زرساو، ظاهراً زرِ كانى و معدنى است».
سُنْب: سُم. در حاشيه آورده اند: «از نوع تبديل حرف ميم به ب در كتاب...» كه اين جا تبديل «نب» [به] «م» است، نه «ب» [به] «م»؛ مانند اين كلمات: دنب، خنب، شكنب، شنبليت (شمبليت).
شكوهيدن: عظمت خويش اظهار [را] كردن، ترسيدن: «... قريش، از آن بِشكوهيدند». معنى اوّل، درست نيست.
شِكَرفيدن: لغزيدن. در حاشيه آورده اند: «در متن تفسير، شِكَرفيدن ضبط شده؛ ولى مسلّما شكوخيدن بوده است، به معنى لغزيدن و افتادن، ظاهراً اشتباه است؛ چون در برهان قاطع (يكى از سه فرهنگ مورد مراجعه)، «شِكَرفنده» ضبط شده است. البته شكوخيدن نيز به اين معنى آمده است (السامى، ص 331: «سكرفند») و به اين معنى، شكوخندگى، شكرفندگى، شكوهيدن] و] شكوخنده در فرهنگ ها ضبط است.
در تفسير پاك (بنياد فرهنگ ايران)، «شكروفان = خاسرون» آمده است (ص 65) كه گويا با اين مصدر، بى ارتباط نيست.
فرا يافتن: درك كردن، فهميدن و دريافتن: «اين، چيزى است كه روايت مى كنى يا چيزى كه فرا يافته اى به دروغ. ظاهرا فرا بافتن باشد: «بگو: آن كس ها كه فرا


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1
26

به خاك پيرامن ايشان بينبازند» كه «بينباريدن» يا «انباردن» صحيح است: «و آن چاه ها كه از سوى ايشان است، بينباريم» (قصّه هاى قرآن، دكتر يحيى مهدوى، ص 308). «ايشان، چنان كسانى باشند كه آب ما بينبارند» (ايضا؛ قصه هاى قرآن، ص 312).
پايندان: كفالت، كفيل: «فراء گفت: معنى، قبيلِ كفيل و پايندان باشد». در معنى كفالت، «پايندانى» صحيح است (ر.ك: كيمياى سعادت، ص 263؛ ترجمه تفسير طبرى، ص 877 ـ 900 و ص 902 ـ 905).
درختستان: «جايى كه درخت زياد دارد». توضيح حاشيه در مورد اين كلمه اشتباه است. گفته اند: «و نيز با همين پسوند ستان} از كلمه خنده: خندستانى ساخته...». اين جا پسوند «سِتانى» است، نه ستان. ديگر اين كه گويا «خندستانى»، تنها واژه اى باشد كه قسمت دوم آن را به قطع نمى توان پسوند مكان دانست. اين واژه در متون ديده شده است (ر.ك: كشف المحجوب، هجويرى، ص 76؛ تفسير عتيق، سور آبادى، بنياد فرهنگ، ص 14، 67، 242، 291؛ المصادر، زوزنى، ج 2، [تصحيح:] آقاى تقى بينش، مشهد، ص 500. «الاستهزاء: خندستانى كردن».
دليل كردن: «ثابت شدن»، «و اين خبر و مانند اين اخبار، دليل مى كند...» كه معنى آن، ثابت كردن است.
رودكان: «معى» كه جمع «امعاء» باشد.
بهار: جمع روده. «گفتند: سبب نزول آيه آن بود كه عرب و بعضى دگر، جز ايشان، خون در رودكان كردندى و بر آتش نهادندى و بخوردندى»، كه رودكانى صحيح است و مكرّر در متون آمده است:

همه رودگانيش سوراخ كردبه مغز سرش راه گستاخ كرد.
(شاه نامه، [چاپ] بروخيم، ص 1880)
«آنچه در شكم هاى ايشان است، از رودگانى ها و آنچ بدان مانَد» (تفسير كمبريج،

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    زماني نژاد، علي اكبر
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 115442
صفحه از 504
پرینت  ارسال به