303
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1

و در تفسير ابوالفتوح از اين صيغه به هيئت خاصّ، همين يك مورد ملاحظه شده است.
قاعده: با كمى دقّت معلوم مى شود كه دو هيئت «مانى» و «تانى» در دو مورد يكى در جمع متكلّم و ديگرى در مورد مخاطب در آن زمان استعمال مى شد كه در دو صورت يكى فعل استمرارى و ديگرى به جاى ياى بعد از تمنّى و ترجّى و تشبيه است. در ساختن هيئت فعلهاى مزبور بايد مصدر را مرخّم كرد؛ يعنى نون مصدرى را از آخر آن انداخت و بعد هيئت «مانى» و «تانى» را به آن ملحق كرد.
در آخر فعلهايى كه به هيئت مزبور ساخته شده اند، ياى تمنّى و ترجّى و ياى شرطى و ياى استمرارى آورده؛ چون: «كاشكى بمردمانى» و «اگر دانستمانى» و «به آن خير برسيدمانى».
مثال:
سالى قحط ناك آمد بر ايشان و ايشان رنجور شدند، مى گفتند: كاشكى بمردمانى تا از اين محنت برستمانى (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 414). ۱
مثال ديگر:
در خبر است كه جابر گفت: كاشك تا اين همه ما كرده بودمانى و در حقّ ما اين آيه آمده بودى (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 642). ۲
در دو مثال اخيرالذكر، هيئت خاصّ فعل به صورت تمنّى و ترجّى استعمال شده است.
و امّا فعلهاى شرطى در هيئت مذكور:
مثال:

1.روض الجنان، ج ۳، ص ۳۳۴.

2.همان، ج ۵، ص ۴۴.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1
302

ياى مجهول و استعمال جمع متكلّم در افعال ترديدى يا شرطى مزبور به صيغه خاصّ خود در قرن چهارم يا در قرن پنجم، به تقليد قديم معمول بوده و در كتب متصوّفه و نيز در اسكندرنامه و بلعمى نمونه هايى از اين هيئت آمده؛ چون: «كردمانى» و «ديدمانى» و «مُردمانى».
و امّا در تفسير شيخ نيز به همين هيئت «بودمانى» و «خواستمانى» و «آوردمانى» و «برسيدمانى» و نظاير اينها افعال زيادى به كار رفته كه با دقّت در آنها مى توان قاعده و طرز ساختن هيئت افعال مزبور را به دست داد.
استعمال دو صيغه «كردمانى» و «كردى تان» كه صيغه بسيار كهنه درى است، به جاى صيغه جمع متكلّم و مخاطب. ضمناً بايد اشاره نمود كه صيغه «كردى تان»، در اصل «كردتانى» است كه عوض اوّل شخص و دوم شخص و سوم شخص جمع ماضى در مورد التزامى و انشايى از شرطى يا تمنّايى كه بايستى فى المثل كرديمى و كرديتى و كردندى بگويند، كردمانى و كردتانى و كردشانى ۱ مى آورده اند و بلعمى و صوفيه اين صيغه ها را زياد آورده اند و بايد آن را (جمعهاى انشايى خاصّ) نام نهاد. ۲
شيخ همين صيغه «كردتانى» را به هيئت «كردى تان» آورده؛ يعنى ياى استمرارى را در آخر فعل «كرد» اضافه كرده و بعد «تان» را به آن ملحق ساخته است.
مثال:
نه زمين فراخ بود تا هجرت كردى تان در زمين آن گه حق تعالى بيان كرد كه اينان دروغ مى گويند (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 2، ص 32). ۳

1.صيغه «كردشانى» هنوز به نظر حقير نرسيده و محتاج به تفحص زيادترى است. سبك شناسى بهار، ج ۲، ص ۱۴۲.

2.مثال: «بايستى چون شما را ناپارسايى او معلوم شد، غوغا نكردتانى...»؛ يعنى غوغا نمى كرديد (سبك شناسى بهار، ج ۲، ص ۱۴۲).

3.روض الجنان، ج۶، ص ۷۹.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    زماني نژاد، علي اكبر
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 115891
صفحه از 504
پرینت  ارسال به