313
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1

11. يكى ديگر از خصائص دستورى تفسير، تكرار اجزاى جمله است. در تفسير شيخ، اجزاى جمله، چه اسم و چه صفت و چه ضمير و مانند آنها، بسيار ديده مى شود و اين خود شيوه خاصّ واعظ و مذكّر است كه ابوالفتوح نيز به حكم سيره واعظانه خويش، تحت تأثير تكرار كلمات و جمله هايى كه در موقع وعظ و تذكير معمولاً مى گفته در تدوين تفسير نيز همان روش را به كار برده است و اين خود در تأييد نظر راجع به واعظانه بودن تفسير ابوالفتوح مورد استناد قرار مى گيرد؛ مثلاً كلمه «گاهى» و «باشد»، در اين عبارت به همان روش تذكير مكرّر ذكر شده:
و گردانيدن بادها گاهى شمال، گاهى جنوب، گاهى صبا، گاهى دبور، گاهى نكبا، براى آن تعريف فرمود گاهى نسيم باشد، گاهى عقيم باشد، گاهى لواقح باشد، گاهى برآرد، و گاهى ببرد، و گاهى باران آرد، گاهى ببرد و گاهى درخت باردار كند، و گاهى برگ او ببرد، گاهى رحمت بود، گاهى عذاب بود (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 250). ۱
تكرار كلمه «بهرى» در اين عبارت:
و دابه در لغت هر چيزى كه بر زمين برود؛ بهرى مركوب، و بهرى مأكول، و بهرى براى زينت، و بهرى براى منفعت، و بهرى براى ظاهر، و معنى منفعت تا بهرى طعام تو باشد، و بهرى آرام تو باشد، و به بهرى تجارت كنى، و به بهرى صيد كنى، و به بهرى سفر كنى (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 250). ۲
تكرار كلمه «مختلف» در اين عبارت:
بيرون آيد و برويد به لون مختلف، و به شكل مختلف، و به بو مختلف، و به طعم مختلف، و به طبع مختلف، با آنكه آب يكى و زمين يكى و هوا

1.روض الجنان، ج ۲، ص ۲۷۲.

2.همان، ج ۲، ص ۲۷۲.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1
312

(ص 453)، خزاين (ص 454 و 592)، حجج (ص 474)، مراكب (ص 589)، صُنّاع (ص 593)، مساكن (ص 570) و جز آنها.
در تفسير ابوالفتوح جمع كلمه «فلان» به الف و نون تازگى دارد.
مثال:
مرد خواست تا بيرون شود، زن گفت: يا اباطلحه! نبينى فلانان را عاريه اى از كسى بستده اند (تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 238). ۱
10. به علاوه جمع فارسى را به جمع عربى اضافه مى كند و اين كار نيز تازگى ندارد. در نثر ابوالفتوح، جمع عربى يك بار ديگر به سياق فارسى جمع بسته مى شود و «ها ـ ان» به اسمائى كه به قاعده عربى جمع بسته شده اند، الحاق مى گردد؛ مانند «زللها» ۲ و «قوائمها» ۳ و «اصحابان» ۴ و «اقطاعها» ۵ و «اضدادات» ۶ و نظاير آنها. دراين مورد حتّى اسمائى كه به وزن منتهى المجموع در آمده و در زبان عربى هم پس از آن جمع بستن جايز نيست، به شيوه قواعد فارسى به جمع در مى آيد؛ مانند «قوائم ها» كه قوائم بر وزن مفاعل را با الحاق «هاى» علامت جمع فارسى، جمع بسته است. البتّه از اين نوع، مثالهاى متعدّد در دست نيست.
يك نمونه از جمع بستن اسمهاى عربى، كه به وزن منتهى الجموع درآمده اند، آن هم با الف و نون جمع فارسى، در نثر ترجمه و قصّه هاى قرآن از تفسير ابوبكر عتيق ديده شد.

1.روض الجنان، ج ۲، ص ۲۴۵.

2.«قتاده گفت خداى تعالى اين آيه را فرستاد و دانست كه از قومى اين زللها حاصل خواهد آمدن». ج ۱، ص ۳۴۴. [روض الجنان، ج ۳، ص ۱۶۶]

3.«هنوز يك قائمه از قوائم عرش نپريده و اگر تا نفخ صور مى پرى به يك قائمه از قوائم هاى عرش نرسى.» ج ۴، ص ۵۱۰ .

4.ر.ك: ج ۵، ص ۳۶۴.

5.ر.ك: ج ۲، ص ۵۰۸.

6.ر.ك: ج ۵، ص ۳۹.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    زماني نژاد، علي اكبر
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 115766
صفحه از 504
پرینت  ارسال به