ذوق و استعداد و شايستگى خود را در تلفيق آن با شعر پارسى نشان داده. ترتيب ذكر «عدو» و «عدَد»، كه نوعى از جناس است، مشعر بر اطّلاعات ادبى سراينده آن مى باشد.
4. در ج 1، ص 459 ۱ ، در تفسير آيه: «فَخُذْ اَربَعَةً مِنَ الطَّيرِ فَصُرهُنَّ إِلَيكَ» ، به مناسبت مقام رباعى ذيل را ذكر كرده:
سيمرغ نه اى كه بى تو نام تو برندطاووس نه اى كه با تو در تو نگرند
بلبل نه كه بر نواى تو جامه درندآخر تو چه مرغىّ و تو را با چه خرند
و پس از آن، اين بيت را استشهاداً آورده:
از درد دل محبّ حبيب آگه نيستمى نالد بيمار و طبيب آگه نيست
5. در ج 1، ص 637 ۲ ، در تفسير آيه: «قُل مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ» ، و در بيان اينكه مراد مرگ حقيقى نيست، بلكه كنايه از شدّت خشم است در كلام عرب، گويد:
و در كلام ما (يعنى در زبان فارسى)، همچنين چنان كه شاعر گفت: شعر، مصراع:خاموش باش خشك فروپژ مرو بمير.
6. در جلد يكم، صفحه 656 ۳ ، در تفسير آيه: «وَلا تَهِنُوا وَلا تَحزَنُوا وَأَنْتُمُ الأَعْلَونُ»۴ گويد:
و شاعرى از پارسيان، ممدوح خود را تسليت مى دهد از وهنى كه در يكى از جنگها در لشكر او افتاد، مى گويد:
اى خداوند گر از لشكر تو پيش روىبى تو در حرب گرفتار شد الحرب سجال
نه همه ساله ظفر اهل ظفر يافته انديا نه هرگز نه چشيداست بدى نيك سگال
گر همه ساله بود كامروا مردم نيك
پس چه بود آن همه ناكامى پيغمبر و آل.
7. در ج 2، ص 39 ۵ ، در تفسير آيه: «وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ»۶ ، يك بيت فارسى را كه از امثال سائره به شمار بوده، آورده است:
فريدون فرّخ فرشته نبودز مشك و ز عنبر سرشته نبود.
اين بيت از حكيم ابوالقاسم فردوسى، سخنور نامى طوس، است.
8. در ج 2، ص 52 ۷ در تفسير آيه: «وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً»۸ گويد:
خداوند از بد و نيك كارهاى شما آگاه است؛ چنان كه شاعر پارسى گويد:
سرّ تو كه داراى فلك مى دانداو موى به موى [و] برگ برگ مى داند
گيرم كه به زرق خلق را بفريبىبا او چه كنى كه يك به يك مى داند.
9. در ج 2، ص 68 ۹ در تفسير آيه: «لا يُحِبُّ اللّهُ الجَهْر»۱۰ گويد:
و اين معنى خواست شاعر، آنجا كه گفت:
وَبَعْضُ الحِلم عِندَ الجَهْلِ لِلذِّلَّةِ اِذْعانٌوَفِي الشَّرِ نَجاةٌ حينَ لا يُنجِيكَ إِحْسانٌ