و آن را كه مالكان مختلف باشند، او را رجوع با همه بود به نصيب اين با آن گذارد و آن با اين، در ميانه مملوك بى برگ و نوا بود؛ چنانك در مثل پارسيان گويند:شهرى بدو مير زود گردد ويران.
19. در ج 5، ص 296 ۱ در تفسير آيه: «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ»۲ گويد:
و اين بر حقيقت نيست؛ بر سبيل مثل است و طريق مبالغه، و مانند اين در كلام عرب و عجم و اشعار ايشان بسيار است. قال ابن دريد:
لَو لابَسَ الفَّخْرَ الأَصَمَّ بَعضَ مايَلقاهُ قَلبي فَضَّ أصلادَ الصَّفا
و شاعر پارسى گويد:
گر كوه غمان ما كشيدى ماهىكوه از غم ما گداختى چون كاهى
20. در ج 5، ص 597 ۳ ، در تفسير آيه: «إذا جاءَ نَصرُ اللّهِ وَالفَتحُ»۴ گويد:
هر كار كه به نهايت رسد، وقت زوال بود آن را؛ چنان كه شاعر گفت:
إذا تَمَّ أمرٌ بَدا نَقصُهُتَرَقَّب۵زَوالاً إذا قيلَ تَمَّ
و شاعر پارسيان گفت:
پيمانه چو پر شود بگردانندش.
21. و نيز در ج 1، ص 640 ۶ ، در مدح حضرت على عليه السلام اين شعر را آورده:
تا لاجرم ز سدره همى گفت جبرئيلبر دست زور [و]۷پنجه بازوش لافتى
فهرست اشعار فارسى در مجلد دوم آورده خواهد شد.